۱۴۰۱/۱۲/۲۲

زهرا و علی که دندوناشون میفتاد ، شب یواشکی یه چیزی میذاشتیم زیر بالش یا کنار تختشون به عنوان هدیه فرشته دندون. صبح کلی شاد و شنگول میشدن که فرشته براشون هدیه آورده. خب زهرا که بزرگ شد متوجه شد جریان چیه. علی پریشب دندونش افتاد و از شهروند براش خوراکی خریدم و صبح کلی ذوق کرد. صبح رفته برا دوستاش تعریف کرده. دوستاش گفتن فرشته دندون الکیه و خلاصه علی اومده خونه که راستش رو بگید جریان چیه. به همین راحتی رویای آدم رو خراب میکنن. خب میذاشتید بچه شاد باشه. فضولا

 وبلاگ به هیچ دردی نمیخوره؟ چرا قشنگم. بعد از سالها یه دوست خوب رو پیدا میکنی که میدونی وبلاگت رو میخونه. چی از این  بهتر؟  

۱۴۰۱/۱۲/۲۱

 دوتا از همکارای خانم اومدن اینجا پشت سر یکی دیگه حرف بزنن. حرفاشون رو زدن و آروم شدن. به یک باره ورق برگشت و افتادن به جون هم! از خجالت هم دراومدن و آخرش همدیگه رو به خدا واگذار کردن. چه عجیبن بعضی از خانمها ( و آقایون)

امروز 21 اسفند 1401 هست. ما هنوز حقوق بهمن رو نگرفتیم. حقوق اسفند و عیدی هم که نگم براتون. دلار میشه 60 تومن ما همینیم. بشه 42 تومن هم همینه. خداوندا چی فکر میکنن این مدیرا؟ اگه شرکت عاجز در تامین حقوقه، چرا شونصد تا کارمند برای کارهای بیخود میگیره؟ کاش مدیریت بلد بودن. کاش مدیر بودن. منظورم حقوق نیست. کلا" طرز مدیریت کردن

۱۴۰۱/۱۲/۲۰

جونم براتون بگه این چند وقته اتفاق خاصی نیفتاده. جز اینکه من به اینستا و زندگی اجتماعی برگشتم. هیچ خبری نیست. مطلقا" هیچ. جز اینکه از شنیدن خبر درگذشت آقای مسعود دیانی به شدت آشفته شدم. خدا رحمتش کنه.

یه گوشی جدید هم خریدم. اونم با دلار 55 تومنی. اقلا" 30% گرونتر از هفته قبلش. مملکت نیست که. هرکی هرکیه. 

چند وقت پیش رفتم انباری رو مرتب کردم. همه کتابهای درسی خودم و همسرجان رو از ابتدای مدرسه تا انتهای دانشگاه رد کردم رفت. به ثمن بخس! ولی خیلی خلوت شد

چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟