۱۳۹۳/۰۴/۰۷

نیازمندیها!

مطالب سایتمون آماده شده و میخوایم به زبونهای مختلف ترجمه کنیم. حدود 40 صفحه مطلبه ( با عکس ) و هزینه ش رو هم میپردازیم. به دارالترجمه نمیدیم چون خیلی خشک و مزخرف ترجمه میکنن. کسی رو میخوایم که حداقل اطلاعات از نوع محصول داشته باشه و صرفا" از روی دیکشنری ترجمه نکنه. اگه کسی رو میشناسید بفرمایید. یک صفحه بصورت ازمایشی میدیم ترجمه کنن. اگه اوکی بود کل 40 صفحه رو میفرستیم برای ترجمه.

ماه صبر

میخوام این ماه تمرین کنم یه کم با خلق الله مهربون تر باشم! اقلا" پای تلفن ازم نترسن. البته من ترس ندارم ولی چون جدی ام ملت میترسن نزدیکم بشن! 

مراسم آلبالوپزون!

آلبالو ها رو ریختم توی 3 تا سینی و گذاشتم پشت شیشه ماشین که تو گرمای سر ظهر تابستون تبدیل به آلبالو خشکه بشه!! این مراسم هر سال همین موقع ها بطور سنتی انجام میشه. ملت میرن اطراف ماشین سرک میکشن و میگن این دیگه چه خلیه!! همین مراسم از یکی دو روز آینده و بعد از خالی شدن سینیها جهت تولید لواشک در همین مکان مقدس برگزار خواهد شد! به علت اینکه از سال گذشته هنوز آلبالو ترشی و مربای آلبالو داریم و به این علت امسال تولید نداریم!

۱۳۹۳/۰۴/۰۴

های سکیوریتی!!

خانم انسی بیان توضیح بدن که چگونه تونستن وبلاگشون رو فقط برای یک سری محدود باز بذارن و بقیه نتونن دسترسی داشته باشن؟! لااقل آدم راحت تر بتونه حرف بزنه.

دائما" یکسان نباشد حال دوران، غم مخور!

اینجا یه زمانی انقدر خواننده داشت که یه ختم قران برای ماه رمضون و گاهی 2 بار ختم قران میذاشتیم! الان هم میشه گذاشت. فقط باید نفری 10 جزء بخونن تا یه ختم تموم بشه!!! 

۱۳۹۳/۰۴/۰۲

حس ورزشکاری اومده سراغم!

اگه شرایط بزرگراهی و خیابونی بین محل کار تا خونه درست درمون بود، قطعا" یه دوچرخه میخریدم و با دوچرخه رفت و آمد میکردم. چه کنم که باید از 4 تا بزرگراه بگذرم و از جونم میترسم. کاش اینجا دانمارک بود! یا هلند! یا سوئیس! 

۱۳۹۳/۰۴/۰۱

ملت طناز!

نوشته:
" یادتونه پیامک طنز قبل از بازی که میگفت گزارش بازی ایران و آرژانتین:
بسم الله الرحمن الرحیم توی دروازه!!!
حالا عوض شده به:
صدق الله العلی العظیم توی دروازه!!!"

۱۳۹۳/۰۳/۳۱

وسایل ارتباط جمعی نسل جدید!

یه نفر توی واتس اپ یه عکس نوزاد که توی بیمارستان بود و ظاهرا" تازه به دنیا اومده بود رو فرستاد . نوشت مانیسا همین الان!!! شماره برام نا آشنا بود. نوشتم قدم نورسیده مبارک و خدا حفظش کنه براتون. هرچی فکر کردم نفهمیدم کیه. بیکار هم که بودم و رفتم کل دفتر تلفن خودم و شرکت رو زیر و رو کردم تا شماره رو یافتم! ترخیص کار گمرک آستارا که سیصد سال پیش 2 بار باهاش کار کردیم و شماره من رو داشته و ظاهرا" برا همه عکس رو فرستاده! ملت همه شماره هاشونو نگه میدارن؟ من 2 روز با یکی کار نداشته باشم فوری شماره ش رو پاک میکنم! حالا مانیسا دختره یا پسر؟ 

حس مادرانه درونی!

چند وقت پیش رفته بودیم جایی که دیدی یه دختر بچه هم سن و هم قد تو، یه پسر بچه کوچکتر از خودش که احتمالا" برادرش بود رو بغل کرده بود و داشتن میرفتن. همچین با حسرت نگاهش کردی و گفتی کاشکی منم یه داداش کوچیک داشتم و اینطوری بغلش میکردم. بابایی دلم رو که کباب کردی که!

بهار من و تابستان تو

دختره چند روزه بی صبرانه منتظر تابستونه. همهش میپرسه چند تا بخوابیم میشه تابستون؟ چرا؟ چون عاشق میوه های تابستونه و وقتی بهش میگم میوه های تابستونی الانم هست، میگه انگور سبز که نیست الان. و من  غصه دار رفتن بهار و اومدن تابستونم. لابد چون توت فرنگی عزیز دل ، عزم سفر میکنه و شبا و روزای داغ تابستون طاقتم رو طاق! آی دختره ی متولد تابستون! توت فرنگی بابا! دوستت دارم.

۱۳۹۳/۰۳/۲۵

از حاتم طایی کریمتر!

دیشب خواب دیدم رفتیم چلوکبابی شرف الاسلام! یه قرار وبلاگی به میزبانی من بود. همه هم بودن! اعصابم خورد بود که چرا من همه رو مهمون کردم. خوب چی می شد هرکی دنگ خودش رو میداد؟! صبح پاشدم و به ذهنم رسید که شماره کارت بدم تا پولهاتون رو به کارتم بریزید و اینطوری بی حساب بشیم!!! 

۱۳۹۳/۰۳/۲۴

دردی ست غیر مردن کان را دوا نباشد!

هر کی هر دردی داره میگه این بدترین درده. اکثرا" هم میخوان بگن درد بدیه میگن مثل درد زایمان! یکی درد دندون رو میگه. یکی گوش درد رو میگه و یکی درد کلیه رو. حالا من از دیشب درد خفیف دندون داشتم که الان به اوجش رسیده و امونم رو بریده. جیگرش رو هم ندارم که برم دندونپزشکی ! من از دکترا میترسم! انقدر زیاده دردش که زده به گوشم. 

۱۳۹۳/۰۳/۲۱

همسایه ها یاری کنید!

شماها با چی میاید توی فیسبوک و بلاگر و هزاران سایت دیگه؟! امروز نه فری گیت کار میکنه و نه هات اسپات و نه سایفون! زکاتش رو نمیخواید بدید؟ برادر مومنتون!!! شب سر بی فیلتر شکن زمین بذاره و شما برا خودتون توی سایتای ممنوعه بچرخید؟! حاشا به سخاوتتون!

۱۳۹۳/۰۳/۲۰

نون به نرخ روز خوری

شبا شبکه نسیم یه برنامه داره به اسم عینک آفتابی یا یه همچه چیزی. مجریش هم رضا رشیدپوره. همین آقایی که توی فیس بوک تا همین چند وقت پیش داشت به سیمای میلی و ضرغامی و اعوان و انصارشون قحش می داد . چرا؟ چون ممنوع التصویر بود یه مدت! یه مطلب نوشته بود که ضرغامی اگه التماسم هم بکنی نمیام توی اون تلویزیونی که تو باشی و فلان و بهمان ! حالا شبا هر شب برنامه داره و دیگه چیزی نمینویسه! از این جمله زیادن که چون تریبون و قدرت و صندلی و امکانات رو ازشون میگیرن ، میشن مبارز و مخالف و سمبل مقاومت! از این جمله س محمد نوریزاد و خیلیای دیگه

۱۳۹۳/۰۳/۱۹

خدا رحم کنه!

دوباره بیکار شدم و افتادم به فیس بوک تکونی!! 

کارمندای دو روزه

اینجا یه روز در میون کارمند جدید میگیرن و 4 روز بعدش هم بیرونش میکنن یا شرایطی فراهم میکنن که طرف بذاره بره. اون همکاری بود که گفتم جلوی من نشسته و آه و خمیازه میکشه، از بعد از تعطیلات گذشته دیگه بنا شده نیاد و نیومده. زمزمه این هم هست که امروز یا فردا این حسابدار جدیدمون هم بهش بگن دیگه نیاد. دوباره کار خرید و سر و کله زدن با فروشنده ها و طراحی لیبل و بسته بندی جدید گردن من میفته و لابد از پس فردا هم جوابگویی به طلبکارا هم اضافه میشه. از بس که بقیه اینجا اصلا" کاری به هیچی ندارن و سر ساعت 4 میذارن میرن و براشون هیچی مهم نیست! ای خدا به دادم برس!

۱۳۹۳/۰۳/۱۸

آدمای در سایه

چه یهو آدما گم و گور میشن و هیچ اثر و ردی ازشون نمیمونه

ناز نکن ناز نکن!

دیشب خواب دیدم حسن شماعی زاده اومده ایران و کنسرت داده. منم رفتم کنسرتش ! کنسرتش توی مصلا بود و خیلی هم شلوغ! منم با دادو فریاد ازش " دیشب دل من هوس رطب کرده" رو خواستم که بخونه. صبح که از خواب پا شدم داشتم برا خودم زمزمه میکردم! آخ آخ یاد عشوه هاش میفتم حالم خراب میشه! کاش امشب لیلا فروهر کنسرت بذاره!!

ذکر این روزها

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِينا لَكَ مُتَضَرِّعا إِلَيْكَ رَاجِيا لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي

آخ از " فقد هربت الیک و وقفت بین یدیک"....میگه از همه فرار کردم و اومدم بغل خودت. بین دستات همون بغل خودمون....خدایا بغلمون کن

۱۳۹۳/۰۳/۱۷

بادهای حادثه

اما طوفان دیروز.. از صبح زهرا گیر داده بود بریم پارک یا برج میلاد . منم چون طبق معمول حوصله بیرون رفتن نداشتم سعی کردم بپیچونمش. عصر که شد اخبار گفت تا یک ساعت دیگه طوفان میرسه تهران. منم به همین بهونه گفتم بیا بریم یکساعت توی حیات بازی کن. یک ربع که بازی کرد طوفان شروع شد. از دوچرخه پیاده شد و دوید سمت ساختمون و منم دوچرخه به دست دنبالش داد میزدم که وایسا. وسط محوطه که رسید باد داشت بلندش میکرد. واقعا" داشت با خودش میبردش. من قلبم توی دهنم بود. یه لحظه نفهمیدم چی شد. چند بار باد زدش زمین و روی زمین داشت میغلتید. ترسیده بود و میدوید و میخورد زمین. از پله ها هم افتاد روی زمین و از ترس بلند شد و دوید. خدا میدونه به هردومون چی گذشت. دیشب چه کابوسهایی دیدم. واقعا" داشت باد میبردش. هنوز باورم نمیشه این بچه انقدر سبک وزن باشه. چه روز و شبی بود...

یاد مرگ!

اون طوفان روز اول که اومد، من شانس آوردم که ماشینم رو نیاورده بودم. همکارم طفلک ماشینش داغون شد. این صفحات بزرگ فلزی از پشت بوم یکی از خونه ها کنده شد و خورد به ماشینش و داغون کرد ماشین رو. وسط طوفان رفتم بهش بگم که زودی ماشین رو از اونجا بردار که یه صفحه بزرگ آهنی از آسمون افتاد و خورد کنار پام. بادش رو روی صورتم حس کردم. 4 سانت اینطرف تر خورده بود گردنم رو زده بود! هنوز یادش میفتم بدنم یخ میکنه! حالا بگید چقدر یاد مرگی!

۱۳۹۳/۰۳/۱۲

همکار خستگی ناپذیر!

نشسته روبروی من یا داره آه از ته دل میکشه یا خمیازه!!! در مابقی اوغات هم داره چت میکنه و مدل لباس و مدل مو نگاه میکنه! 

بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان!

چند شب پیش خوابی دیدم که فکر کنم اجلم نزدیکه. داشتم فکر میکردم اگه شب خوابیدم و صبح بیدار نشدم، به چند نفر مدیونم؟ اوضاعم چطوره؟ دیدم اوضاع خیلی خرابه. شروع کردم به صاف کردن حسابهام. فعلا" حسابهای مادی! سخت ترین قسمتش دیون معنویه. غیبت چند نفرو کردم؟ به چند نفر تهمت زدم؟ آبروی چند نفرو بردم؟ دل چند نفرو شکوندم؟ چند نفر رو قضاوت خلاف کردم؟ چقدر حق و ناحق کردم؟ چقدر سخته تسویه معنوی کردن با افرادی که شاید دیگه نباشن حتی!

مشاوره رایگان!

از صبح داره با خانمش پچ پچ صحبت میکنه و گاهی با دعوا و گاهی با التماس . تموم که شده هی آه میکشه و توی خودشه. الان اومده میگه دیشب متوجه شدم که دخترم که دانشجوئه داره با یکی که حدس میزنم پسره صحبت میکنه. از هرچی میترسیدم سرم اومد. میگم والا شما خودت خیلی پخته تر و باتجربه تر از اینی که من بخوام بگم بهت. ولی دو راه داری. یا بهش سخت بگیری که بترسه و یه مدت تموم کنه از ترس و دوباره قایمکی شروع کنه. یا اینکه دوست باشی باهاش و ببینی طرف کیه و رابطه رو آشکار کنی و حداقل ببینی طرف مناسب دخترت هست یا نه. 

۱۳۹۳/۰۳/۱۱

منفی بی نهایت

در دنیایی زندگی میکنیم که وجدان و اخلاق و شرف و جوانمردی و انسانیت و شرف و شرف و شرف به راحتی زیر پا گذاشته میشه صرفا" به خاطر اینکه دنیا 2 روزی بر مدار ما بچرخه و حریف به هر بهایی زمین بخوره. کاش ادعای پیروی از آیین جوانمردی و فتوتمون یقه! فلک رو جر نمیداد!