۱۳۸۲/۰۶/۰۵
دغدغه
یه مدت بود که ذهنم خیلی درگیر جامعه دور و برم بود. مردمی که باهاشون زندگی میکردمو از نزدیک شاهد شادیا و غماشون بودم.نمیگم شریک غمو شادیاشون بودم ولی حداقل شاهدش بودم. یه جورایی یکی از ماهنامه هایی که میخوندم روم خیلی تاثیر داشت. شبا موقع خواب خیلی بهش فکر میکردم. بعضی وقتا غرق نشاط میشدم و بعضی وقتام غم همه وجودمو میگرفت.میدونی عدالت یه مفهوم خیلی پیچیده داره. من فکر میکنم به این سادگیا که بعضیا(و گاهی خودم) فکر میکنیم نیست. به نظرت تو جامعه ما که ادعای اسلامی بودنم داره عدالت اجتماعی وجود داره؟ انقدر هست که وقتی سر سفره ای نشستی که چندین و چند نوع غذا توش هست(اونم فقط برای ۳-۴ نفر) خیالت راحت باشه که همسایت سر گرسنه زمین نذاشته؟ انقدر هست که وقتی هوس کردی یه مسافرت تفریحی خارج از کشور بری خیالت راحت باشه که همسایه دیوار به دیوارت تو خرید نیاز های خیلی اولیه و ضروری زندگیش نمونده و از پس اونا بر اومده؟ انقدر هست که مطمئن باشی دیگه تو این شهر مردم برا خرید دارو و ویزیت دکتر مجبور نیستن ۲ روز تموم گرسنگی بکشن که پولشو برا خرید دارو ذخیره کنند؟ انقدر هست که وقتی تو برا عروسی خودت تو بهترین هتل تهرون مجلل ترین جشنو میگیری و کامل ترین و نفیس ترین جهیزیه رو میاری تو خونت یا برای خرید هر تکه از جهیزیه به یه گوشه دنیا میری همسایه دیوار به دیوارت مجبور نشه برا تهیه جهیزیه دخترش کلیه شو بفروشه؟ کاش که بود...شاید فکر کنی که عقیدم اینه که آدم تو زندگیش نباید خوب بخوره و خوب بپوشه و خوش بگذرونه چون یه عده فقیر هست. نه. اصلا" من همچین طرز فکری ندارم. اتفاقا" میگم آدم باید از امکاناتی که داره استفاده کنه. ولی اینو هم نگه که بقیه به من چه. اگه طرز فکرش این باشه که همینجور که من حق دارم از بهترین امکانات زندگی استفاده کنم ، همسایه من هم حق داره یه حداقلی رو تو زندگیش داشته باشه. اگه اینجوری فکر کنه و عمل کنه من فکر نمیکنم دیگه کسی سر گرسنه زمین بذاره.به خدا وقتی دست یه افتاده رو( به اندازه ای که میتونی و در وسع خودت) میگیری و باعث میشی یه کوچولو از زمین بلند بشه انقدر لذت داره که نگو. من فکر نکنم تو زندگی هیچ لذتی از این بالاتر باشه. میدونم که تو بیشتر از من اینا رو میدونی. دارم اینجوری خودمو خالی میکنم. به خدا دیدن ناتوانی بقیه خیلی آزار دهنده هست. هی نگم به من چه. هی نگم حکومت باید یه فکری به حال اونا بکنه. حکومت جای خود. پس انسانیت من و تو چی؟ نمیخوای یه بار بطور جدی خودتو محک بزنی؟(خودمو میگم). تا کی میخوای سرتو لای برف بکنی؟اگه اینجوری نتونی خودتو محک بزنی فکر میکنی انسانیت معیار دیگه ای هم داره که بتونی؟ آهای امیری که هفت روز هفته دلت میخواد بهترین غذاها رو بخوری وبهترین لباسارو بپوشیو تفریحتم سر جاش باشه ، از حال و روز همکارت، دوست صمیمیت یا همسایت خبر داری؟فقط یه چیزی منو خیلی بیشتر عذاب میده اونم اینکه ما اسم حکومتمونو گذاشتیم علوی و خودمونو هم بهترین مسلمون میدونیم که بهشت حداقل پاداش ماست. کاش انقدر ادعا نداشتیم. حرف زیاده. نمیدونم اجازه اینو دارم که بازم در این مورد باهات حرف بزنم یا نه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر