۱۳۸۲/۰۵/۲۰

فرودگاه

دیشب که چه عرض کنم نصفه شبی جات خالی بود. حسابی از زندگی ساقط شدم! دیروز از روسیه زنگ زدن که یه آقای نسبتا محترم میخوان تشریف بیارن ایران برا مذاکرات تجاری. به شرکت ما توصیه شد که چون این آقای نسبتا" محترم تا حالا ایران تشریف نیاوردن ، لطفا" ازشون استقبال و پذیرایی کنید. ما هم مجبور شدیم به اتفاق مدیر عامل محترممون ساعت ۲ نصفه شب از خواب بیدار بشیم و بریم فرودگاه. حالا رفتنمونم جالب بود آخه نه ما اونو میشناختیم نه اون ما رو. فقط یه عکس از پاسپورتش داشتیم که اونم متعلق به دوره تیرکمون شاه اول بود!میخواستیم اسمشو رو تابلو بنویسیم که من گفتم من این کارو نمیکنم چون زشته!!خلاصه با کلی بدبختی اسم طرفو به ذهن سپردیم.اسمالیانینوف!!! با مدیر عامل همش داشتیم برا خودمون تکرار میکردیم که قاطی نکنیم.آخرشم وقتی اومد من هول شدم گفتم مستر استالینوف!!!!!!کلی خندم گرفت. با پسر ۲۰ سالش اومده بود. به عنوان مترجم. پسر فوق العاده زیبا (همون خوشگل خودمون!)بود. دلت بسوزه!!!!! آخه روسا خیلی خوشگلن.زن و مردشون خیلی خوش هیکل و خوشگلن. این پسره که خیلی خوشگل بود. باباش ولی از اون حاج آقاها بود!!! البته از نظر شکم! خلاصه از فرودگاه بردمشون هتل لاله. البته تنها و با ماشین خودم.آخه مدیر عامل محترم خوابشون میومد.در ضمن انگلیسی هم بیلمیرم بودن!!!من مثلا" رفته بودم به عنوان مترجم!بذار از پسره برات بگم. داشتیم تو خیابون آزادی میومدیم به من گفت تو تهران(به تهران میگه تگران)از این کلوبای دنسو پاپ میوزیک هست؟!!!من راستش دنسو نفهمیدم اول گفتم اره. گفت به ما هم اجازه میدن بریم؟! گفتم آره! حالا موندم امروز اگه بگه بریم اونجا من چیکار کنم؟شماره موبایل منو گرفته که تو این یه هفته تاکسی تلفنی بشم براش!! البته مطمئنم اگه با این ریخت و قیافه(مخصوصا" قیافه) اگه بیاد تو شهر، آدم نیکوکار زیاد پیدا بشه!!!دیگه احتیاج به من نداره. الانم چشامو به زور باز نگه داشتم که اینو بگم و برم یه کم تو اتاق کنفرانس بخوابم!

هیچ نظری موجود نیست: