۱۳۸۲/۰۵/۱۱

بار ديگر عشق

با دل شكسته رفتم رو به مشرق تبسم
ناگهان رسيدم اينجا صبحتان بخير مردم
ديشب از شما چه پنهان , سرزدم به كوي مستان
گفتم السلام يا مي, گفتم السلام يا خم
ساقي قدح به دستان خنده زد به روي مستان
يعني اجر مي پرستان پيش ما نمي شود گم
عاشق و دراز دستي! مستي و سياه مستي!
آدم و دوباره عصيان!آدم و دوباره گندم؟!
عقل هيزم است هيزم, عشق آتش است
آتش آتش آوريد آتش, هيزم آوريد هيزم

هیچ نظری موجود نیست: