۱۳۸۲/۱۰/۰۶

تلفن زنگ میزنه. یه صدای آشنا. ولی کیه که با اینکه صداش آشناس ولی انگار برات غریبه س. میبینی یه سنگینی عجیبی تو صداشه. این صداییه که هر روز عصر ساعت ۴ منتظر تلفنش میموندی تو شرکت. چرا انقدر سنگین حرف میزنه. انگار مصیبت عالم و آدمو داره میکشه با خودش. خودشه. مجتبی.... تو هم بغضت میگیره. تو هم صدات سنگین میشه. نمیدونی چی بهش بگی. نمیدونی اصلا" اینجور وقتا چی باید گفت. میگی چه خبر؟! بدترین حرف ممکن.سکوت....سنگینی فضا....پشیمون میشی از این حرفت. یه آهی میکشه از ته دل. میگه هیچ! جسورتر میشی. میگی شما همگی سالمید؟! یه پوزخندی میزنه میگه، ما؟ دو تا دخترم و همسرم از بین رفتن.....خشکت میزنه. کاش نپرسیده بودی. منتظری که داد بزنه و گریه کنه. میبینی صدا هنوز سنگینه. میگه آقا امیر خدا خودش بهترینای دنیا رو به من داده بود( دختر ۲ ماهه و دختر ۲ ساله و همسر ۲۸ ساله) خودشم صلاح دید که ببره پیش خودش. منم راضیم به رضاش.... کم میاری. حالا نوبته تو هست که بغض کنی و گریه نذاره که ادامه بدی. گریه ....گریه....گریه. کار دیگه ای هم میشد کرد؟ یعنی یه آدم چقدر میتونه صبور و شاکر باشه؟ اونا کجا هستن و تو کجایی؟ مردم جنوب شرق ایران تو مهمون نوازی و خونگرمی مشهورن. چی شده که الان محتاج کمک شدن؟ چه بلایی سر بچه ها اومده؟ چند تا بچه یتیم شدن؟ دیشب بچه های یتیم تو این سرمای کشنده کویر سر رو دامن کی گذاشتن؟ دیشب کی غذا دهن بچه های یتیم گذاشت؟ جنازه های پتو پیچیده کنار خیابونو دیدی؟میدونی هنوز چند نفر زیر آوارن و دارن نفس میکشن و منتظرن که یکی بره کمکشون؟ کاش پزشک بودم. کاش امداد بلد بودم. کاش میتونستم اونجا باشم و کمک کنم. مدیرمون دیشب رفت بم. آخه کارخونمون بمه. کاش اجازه میداد که منم برم. کاش میتونستم. خیلی به نیروی انسانی نیاز دارن. به همه چی نیاز دارن. فکر میکنم اغلبتون واکسن زدید و نمیتونید خون بدید. ما ها که میتونیم باید هرچه زودتر دست به کار بشیم. مواد غذایی کنسرو شده و دارو و لباس و لوازم گرمایش خیلی خیلی نیاز دارن. پول هم اگه بتونی کمک کنی خیلی لازمه. الان وقت محک زدن خودته. ببین کجای دنیایی. شاید من و تو هم خیلی وقت نداشته باشیم. امیدوارم رو سفید بشیم.

هیچ نظری موجود نیست: