۱۳۸۲/۱۰/۰۹
ملاک دیگه سطح تحصیلات خانمم بود. دوس داشتم حتما" تحصیلکرده باشه. البته سطح درک و فهم شاید خیلی ربطی به سطح تحصیلات نداشته باشه( همینجوری که همه داریم میبینیم که بعضی تحصیلکرده ها چه طرز تفکری دارن) ولی خوب خیلیم بی تاثیر نیست. و دیگه اینکه سطح تحصیلاتش همسطح من باشه و بالاتر نباشه! هرچند الان لیلا تصمیم داره امسال فوق لیسانس قبول بشه( برا همینم از صبح تا شب تو اداره و خونه داره میخونه!!جون شوهرش!)آخه بابا مهندسی کامپیوتر چیه که بخوای فوقشم بگیری!!!ولی برا شروع ازدواج دوس داشتم بالاتر از خودم نباشه. فکر میکنم( این نظر منه) برا تربیت فرزندان ( البته فقط یه دخمل اونم سحر خانم!) خیلی مهمه که مادر تحصیل کرده باشه. نمیشه بطور عام گفت ولی امروزه یه نیازه. فرق میکنه با قدیم. باید با زبون جدید با بچه ها حرف زد. باید از دنیای جدید به قدر کافی اطلاعات داشته باشی که بتونی حرفشونو بفهمی. سطح مالی برام مهم نبود فقط اینکه از خودم بالاتر نباشه. اگه سطح مالیشون از تو بالاترباشه اگه برا تولدش بنزم که بخری میگه بابام برام الگانس میخرید همیشه!ولی اگه در حد معمولی باشن یه شاخه گلم به نظرش خوب میاد. میدونی این بیشتر به سطح فهم و درک طرف بستگی داره.ولی به هر حال من نظرم این بود که سطح مالیش خیلی بالا نباشه. یه ملاک دیگه م که خیلی اهمیت داشت برام هم سطحی اعتقادی و فرهنگی خودم با همسرم بود. نمیگم یکسانی. چون اصلا" بنا نیست تو زندگی دو نفر مثل هم با هم ازدواج کنن. اینجوری هیچکدوم به کمال نمیرسن. من میگم حداقل تشابه تو این زمینه. اصلا" دوس نداشتم تو این زمینه بعدا" به مشکل بخورم. چون دیده بودم اطرافم کسایی رو که سر این مساله به مشکل خورده بودن. هم عقیده بودن تو اعتقادات و مسایلی از این دست خیلی شرط لازمیه. یه سری ملاکای دیگه هم هست که همه بلدن. صداقت، مهربونی، اخلاق خوب ، گذشت و..... حالا که ملاکامو انتخاب کردم میرسم سر اینکه شخص مورد نظرمو چجوری بشناسم. اون ملاکای ظاهریو خوب راحت میشه فهمید ولی ملاکای مهم دیگه رو چی؟ اینه که بحث پیش میاد که چجوری فرد مورد نظرو پیدا کنیم. دو راه هست. یا خواستگاری. یعنی کسی معرفی کنه و تو هم بدون اینکه شناختی داشته باشی بری خواستگاری. یه راه دیگه هم اینه که خودت با یکی آشنا بشی و این آشنایی منجر به ازدواج بشه. ممکنه هم نشه.از راه اول من میترسیدم چون الان زمونه ای شده که بدون اینکه کسیو بشناسی نمیتونی اعتماد کنی. بعدشم اینکه خونواده ها خیلی اجازه نمیدن که دوطرف رفتو آمد کنن. مشکلاتی که سر راه دوطرف برا رفت و آمد بوجود میاد عملا" باعث میشه که خیلی شناخت دقیقی از هم پیدا نکنن. باید حتما" قبلا" با خلق و خوش آشنا باشی. اینم جز با شناخت قبل از ازدواج میسر نمیشه. دوس نداشتم مامان اینا یه جا برن خواستگاری و صرفا" به ملاکای ظاهری بسنده کنن. این بود که راه دومو انتخاب کردم! یه کم مجبورم سانسور کنم! اینجا وبلاگه و جای مناسبی شاید نباشه برا گفتن همه چی! فقط اینو بگم که تو این مدت یه شناخت کافی و خوب از هم بدست اوردیم. هم عشق بود و هم شناخت. اینو هم بگم که بعد از یه مدت جلوی احساسمو نمیگرفتم. چون نظرم این بود که دیگه انقدر فهمیده هستیم که نذاریم احساسات جلوی چشممونو بگیره.من خیلی با علاقه بعد از ازدواج موافق نیستم. چون یه ریسکه. اگه این عشق به هر دلیلی به وجود نیومد چی؟ نمونه ش این همه جدایی و طلاق. که نتونستن این عشقو بوجود بیارن. خیلی موافق گذشت نیستم. نه اینکه بگم نباید باشه. اتفاقا" بر عکس میگم خیلی جاها گذشت بنیان خونواده رو مستحکم تر و روابطو گرمتر میکنه. ولی این گذشت همه جا معنی نداره. خیلی جاها باید مسائلو مطرح کنیو با تفاهم و همفکری اون مسئله رو ریشه یابی کنی و برطرف کنی. نه اینکه با گذشت بیجا سرپوش بذاری و بعدا" دوباره سر بلند کنه. من از رابین هود بازی و اینا بدم میاد. دوس ندارم عشقو به کسی صدقه بدم. دوس دارم عشق حقیقی باشه و به طرفم با جون و دل بدم این عشقو. لیلا واقعا" لیاقت این عشقو داره. امیدوارم منم لیاقت اینو داشته باشم که همیشه این حسو داشته باشم. این یه خورده!!از قبل از ازدواج. بعد از ازدواجم که مسائل خاص خودشو داره. فکر میکنم خیلی حرف زدم.خوب این حرفای من بود به عنوان مرد. دخترا هم ملاکای خاص خودشونو دارن. که بعضیاش کاملا" با پسرا فرق داره. من حرفامو زدم تا یه حدودی! لیلا هم اگه دوس داشت که ملاکاشو و تجربیاتشو بگه من خوشحال میشم. اینجا متعلق به خودشه. البته بعدا" اجارشو ازش میگیرم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر