۱۳۸۲/۰۹/۱۶

۱- دیوانه وار
در باد می گذری
آب و آتش از پی ات سرگردان می شوند
و خاک به رقصی صوفیانه بر می خیزد.
بانوی ترانه های پریشان!
غزال رمیده!
ناکام کدام عشقی
که اینچنین کمر به قتلم بسته ای.
دوزخ اگر نگاه تو باشد
گناه نعمتی ست عظیم.
مرگ را بگو دریابدم
اگر بر شانه های تو تشییع می شوم....

۲- چند وقت پیشا عمه شدم! ببخشید شوهر عمه شدم! این هم عکساش. وای اگه بدونید ماشالا چه لپ کشونی شده.

۳- روز پنج شنبه از شرکت که اومدم بیرون گفتم برم یه کم خرید کنم. هوا بارونی بود. تو حال و هوای خودم بودم که یهو دیدم یه چیزی خورد به ماشین. یه نفر یهو دویده بود وسط خیابونو منم زده بودم بهش. فورا" پریدم پایین دیدم افتاده زمین. البته هیچیش نشده بود. گذاشتمش تو ماشین که ببرمش درمانگاه نیاورون. خیلی ترسیده بودم. تاحالا با هیچکی تصادف نکرده بودم. زبونم بند اومده بود.وقتی نشست تو ماشین گفت سیصد هزارتومان بده برو!دهنم باز مونده بود. گفتم لازم نکرده. میبرمت درمانگاه که عکس بگیرن. از اونجا شروع کرد به کولی بازی دراوردن. بعدش گفت منو ببر بیمارستان دی!گفتم تا اونجا ببرمت مردی دیگه! گفت من اینا رو قبول ندارم!خلاصه رفتم درمانگاه. عکس گرفتن و گفتن مساله ای نیست. چیزی نشده. ولی این بابا رضایت نمیداد. میگفت سیصد تومن بده رضایت بدم! خلاصه با کلی التماس و دروغ از دستش راحت شدم. اگه بهم نگفته بود پول بده کمکش میکردم. ولی دیدم از این کلاهبرداراس. پرستاردرمونگاه هم همینو گفت. حالا ما پنج شنبه ظهر ناهار دعوت داشتیم. منم مبایلو خاموش کرده بودم! خلاصه لیلا از اینور نگران. منم نمیدونستم باید چیکار کنم. ساعت ۵ ناهار خوردیم!بیچاره میزبان که تا اونموقع منتظر ما بود.

۴- یه چیز جالب! کلی این دو روزه خندیدم. یه بنده خدایی( نمیگم کی!!!)شنیده که وقتی میخوان عسل از موم جدا بشه باید یه خورده بذارن تو آفتاب تا گرم بشه و عسلش از موم جدا بشه. اونوقت ایشون پریشب عسل با مومو گذاشتن تو مایکرو ویو !!!بعدم ادعا می کنن کلی خلاقیت نشون دادن!کلی خندیدم!گفتم خوب سرخ میکردی که بهتر بود!بابا خلاقیت!بابا آی کیو!

هیچ نظری موجود نیست: