۱۳۸۲/۱۰/۰۵

خوب همونجور که قول داده بودم میخوام یه کم از تجربیات خودم در مورد ازدواج بگم. ممکنه تو چند تا پست بنویسم که حجمش زیاد نشه. نمیخوام شعار بدم یا نصیحت کنم یا حرفای کلیشه ای که مدام همه دارن میگن بزنم. شاید تاریخ مصرف خیلی از حرفا گذشته باشه و دیگه خیلی به درد نسل جدید نخوره. نسلی که بیشتر چیزاش تغییر کرده. خوب یا بد. ولی به هر حال تغییر کرده. یکی از این تغییراتم نوع نگرشش به ازدواجه.خوب بدیهیه من که دارم اینارو مینویسم از دید خودم مینویسم. از دید یه مرد ولی سعی میکنم بیشتر جوون باشم تا مرد. لیلا هم کمکم میکنه تا یه چیز خوبی از آب در بیاد. ممنونم از کلانتر که این بحث شیرینو!!پیش کشید. از اینکه شاید حرفام پیوسته و مرتب نباشه قبلا" عذر میخوام. توام هرجاش که حس کردی حوصله نداری یا دیدی دارم چرند میگم برو یه وبلاگ خوب دیگه رو بخون که ماشالا فراوونه. اولین چیزی که من برام مطرح بود ملاکایی بود که میخواستم فرد مورد نظرم داشته باشه. اول نشستم پیش خودم گفتم خوب اصلا" من دنبال کی باید باشم. هر کسی ملاکای خاص خودشو داره. منم گفتم خوب حالا بیام اول ملاکامو مشخص کنم بعد ببینم کی این ملاکارو داره. به نظرم این مهمترین کارم بود. دوس نداشتم اول عاشق بشم بعد ببینم آیا ملاکای من در این فرد هست یا نه. چون ممکنه بعد از آشنایی یا عشق خیلی دیگه قوه تشخیص آدم کار نکنه. کسی که عاشق میشه همه خوبیا رو تو معشوقش میبینه. یا حتی اگه عشقم مطرح نباشه و یه علاقه معمولی باشه کم کم آدم وابسته میشه و این ملاکا کم رنگ میشه. داریم میبینیم اطرافمون که چقدر طلاق زیاد شده. حتی خیلی از طلاقا مربوط به اوناییه که با هم مدتهای زیادی دوست بودنو به قول خودشون عاشق هم بودن. پس چی شده که کارشون به جدایی کشیده شده؟غیر از اینه که بدون در نظر گرفتن ملاک مناسب برا ازدواج اول عاشق شدن و بعد دیدن که همه ملاکها رو طرف داره. این به نظر من دید مناسبی نبود. این بود که اول برا خودم چیزایی رو که مد نظرم بود در نظر گرفتم. خیلی هم روشون فکر کردم. خیلی بالا پایین کردم. سعی کردم شعاری عمل نکنم. سعی کردم چیزایی که واقعا" برام مهم بودو در نظر بگیرم. دیدی همه شعار میدن که خوشگلی و ثروتو اینا ملاک نیست؟ من سعی کردم شعاری فکر نکنم. اگه واقعا" تو دلم خوشگلی ملاک بوده اونو در نظر بگیرم. با چند نفر با تجربه که راحت میتونستن حرفاشونو بزنن هم صحبت کردم. مشاوره نکردم . فقط یه جور هم فکری. حتی یادمه تو دفترم نوشتم. نوشتم که من دوس دارم همسر دلخواه من این ویژگیهارو داشته باشه. ملاکای واقعی رو هم نوشتم. نگاه نکردم از نظر بقیه آیا این درسته یا نه.دیدم من میخوام یه عمر زندگی کنم. پس باید با ملاکای من جور در بیاد.حتی نزدیک ترین کسانم( که تو دلسوزیشون تاحالا ذره ای تردید نکردم) نمیتونن برا من یکیو انتخاب کنن و تعهد کنن که این مناسب ترین فرده. دیدم وقتی ملاکام مشخص باشه میدونم باید دنبال کی بگردم. دیگه دو دل و سرگردون نیستم. (ادامه دارد!)

هیچ نظری موجود نیست: