۱- در زندگی زخم هایی هست که روح انسان را در انزوا مثل خوره میتراشد. این درد ها را نمیتوان به کسی گفتو اگر بگویی باور نمی کنند و می گویند عجیب و استثنایی ست.....(صادق هدایت)
۲- این فیلم نفس عمیق رو بالاخره قسمت نشد بریم ببینیم. چقدر وقته لیلا داره میگه بیا بریم، من وقت نمیکنم. تعریفشو که زیاد شنیدم. الانم فکر کنم اکرانش تموم شده. فیلم خوب رو پرده هست؟من که چیزی نشنیدم.
۳- جمعه میخواستیم با لیلا بریم کوه!حیف که مامان اینا ناهار مهمونمونن!وگرنه ساعت ۴ صبح من بالای کوه بودم!شانس نداریم. حالا که اینجور شد منم دیگه اصلا" کوه نمیرم! این هفته فقط حسشو داشتم!تو این هوا جون میداد بری دارآباد. آقا پاییز داره تموم میشه ها. نجنبی تمومه. حیفه این هوا. تنبلیو بذار کنار این هفته برو کوه. جای ما رو هم خالی کن! باور کن به خاطر مهمون نمیتونم بیام! باور کن!
۴- دیروز یه پسر ۱۷-۱۸ ساله که همسایه شرکت بود رو تو روز روشن وسط پاسداران چاقو بهش میزنن. میخواستن ماشینشو بدزدن. همکارم تعریف میکرد که این پسره پشت ماکسیما نشسته بود. میگفت منم تو ماشین عقبی بودم. خیابونم شلوغ. یه لحظه یکی درو باز کرد ونشست تو ماشینش. میگفت تا نشست با لگد میخواست پسره رو پایین بندازه. هر کاری کرد نتونست. یهو چاقوشو دراوردو زد تو صورت پسره و درو باز کرد و رفت. همکارم میگفت من فوری ماشینو نگه داشتم و پریدم پایین. پسره همینجور داشت خون از صورتش می پاشید. خلاصه رسوندتش بیمارستان. ولی میگفت تعجب کردم که چقدر دزده جرات داشته تو اون خیابون به اون شلوغی تو روز روشن همچین کاریو بکنه. خیلی نا امنی زیاد شده. من که تا میشینم تو ماشین دررو قفل میکنم.چند روز پیشم ماشین یکی از کارمندای این شرکت بغلی رو بردن.فقر زیاد شده. خیلی زیاد. همینم باعث میشه تا بعضیا دیگه دست از همه چی بکشن و قید همه چیو بزنن و برن دزدی. کاش فقط دزدی بود. امنیت جانی هم به خطر افتاده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر