۱۳۸۲/۰۹/۲۷

نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریاها
دور باید شد ، دور
دور باید شد، دور....

**********
اگه آب دستتونه بذارید زمین و برید این فیلم شبهای روشنو ببینید. از واجباته! خیلی فیلم قشنگیه. از اون فیلمای شاعرانه که رو آدم تاثیر میذاره. مثل فیلم درد مشترک که ۵-۶ سال اکران شد یه فیلم شاعرانه ی قشنگ. ریتمش یه کم کند هست ولی حیفه اگه نری ببینی. اولین فیلم قشنگی بود که این چند وقته دیدم( البته بجز دختر ایرونی!!!!). عصر جدید سالن شماره ۲ داره. ما دیشب رفتیم. یه بار دیگه هم میخوام برم. نمیخوام در موردش الان چیزی بنویسم . فقط همینو بگم که خیلی فیلم ملموسی بود. شاید خودت این حسو امتحان کرده باشی. از این فیلمایی نیست که عشق رو خیلی دست نیافتنی و ناملموس می کنن. از اینا که عشق رو کلیشه ای نشون میدن. از اینا نبود. من که قشنگ تونستم لمسش کنم. شاید چون خودم برام پیش اومده اینجوری بودم ولی باور کن که خیلی ملموس بود. دیگه چیزی نمیگم تا خودت بری ببینی. باور کن از این مدل فیلما دیگه به این راحتی گیرت نمیاد. خوب از حالا باید برناممو جور کنم که یه بار دیگه برم ببینم.

*********
ببینم اگه آدم با خودش حرف بزنه یعنی اینکه یه خورده کم داره؟!یعنی آدم نمیتونه با خودش خلوت کنه؟یعنی اگه تو حس خودت باشی باید مسخرت کنن؟!یعنی این حالتا برا خودشون پیش نمیاد؟ شده تا حالا داری راه میری و تو حس خودتی. داری با کسی که دوسش داری حرف میزنی. حواست به اطرافت نیست. یهو میبینی بقیه دارن بهت می خندن. تو دلشونم لابد میگن خدا شفا بده!دیروز داشتم تو بزرگراه میرفتم. صبح ساعت ۷ صبح تقریبا". پشت چراغ قرمز بودم. داشتم تو دلم با لیلا حرف میزدم! یاد حرفا و کارامون افتادم و یهو زدم زیر خنده! آخه من و لیلا مثل بچه های دو- سه ساله با هم حرف میزنیم!اصلا" انگار بلد نیستیم مثل آدم بزرگا حرف بزنیم!کسی اگه به حرفامون و طرز حرف زدنمون گوش بده آبرومون میره! داشتم پشت چراغ قرمز همینجوری با لیلا حرف میزدم که خندیدم یهو. حواسم نبود که دیدم ماشین کناری داره بوق میزنه برام. گفت شیشه رو پایین کن. فکر کردم میخواد آدرس بپرسه. میدونی چی میگه؟ میگه ببینم از نوع بی خطری یا زنجیری؟!!بعدم گفت زودتر خودتو به یه روانپزشک نشون بده!گفتم چشم. مرسی که یاد آوری کردی! واقعا" من یه جور غیر عادیم؟!

هیچ نظری موجود نیست: