۱۳۸۲/۱۲/۰۹

تا حالا فکر میکردم لیلا سرما خورده. ولی حالا میبینم که چند شبه تب و لرز شدید میکنه. شبا اینجوری میشه. روز حالش خوبه. اشتباه کردم که همون روز اول نبردمش دکتر. به حرف خودش گوش کردم. دیشب ساعت ۴ صبح لرز زیادی کرد. بدنش داغ بود. تبش از ۵/۳۸ هم گذشته بود. منم که هیچ کاری جز پاشویه به ذهنم نرسید. یعنی کار دیگه ای هم اصلا" بلد نیستم. نزدیکای صبح دیگه یه کم تبش پایین اومد. خیلی بده که هیچ کار دیگه ای بلد نباشی. نمیشد اونوقت شب هم به کسی زنگ بزنم. امروز دیگه باید بره دکتر. بهش اصرار کردم که نرو سر کار. میدونی من اصلا" طاقت ندارم مریضی اطرافیامو ببینم. حتی یه سردرد ساده. هیچ وقت طاقت اینو نداشتم. هزار بار حاضرم خودم مریض بشم ولی اونا سالم باشن. همیشه از خدا میخوام که اگه بناس آسیبی خدای نکرده به عزیزانم برسه اول اون آسیب به من برسه. اصلا" تحملشو ندارم. هیچ کاری هم بلد نیستم. حتی یه سوپ پختن ساده. خیلی بده. خیلی. اینجور وقتا خیلی کم طاقت میشم.
*
دیروز لیلا دومین امتحانشم داد. خیلی خونده بود حالا تو دو تا رشته هم ثبت نام کرده!
*
دو سه روزه با لیلا افتادیم دنبال اینکه بریم مسافرت. بیشترم میخواستیم جنوب باشه. یعنی قشم یا کیش یا بندر عباس. هرچی آژانس تو روزنامه بود زنگ زدیم. میخواستیم هم قیمتش مناسب باشه هم وقتش. همه میگن تموم شده. فقط یه جا بود که برا بعد از هشتم فروردین داشت. من میخواستم بین دوم تا هفتم باشه. کیش که به درد نمیخوره این ایام. هم شلوغه هم گرون. قشمم که خیلی گرون بود. برا اون ایامم نداشت. بندر عباسم که همه میگفتن بعد از هشتم! به ذهنم رسید نخجوانم خوبه. ولی حیف که زمینیه. بعدشم نمیدونم اونجا چجوری هست اصلا". خلاصه اینکه فعلا" مسافرت بی مسافرت. لیلا هم میگه اگه میخوای من خوب بشم باید برام مسافرت جنوبو جور کنی! بهش میگم بندر دیلم یا بندر لنگه میخوای ببرمت؟! خوب جنوبه دیگه!دخترم هوس قشم کرده!خیلی دیر اقدام کردیم.
*
پریشب جایی بودم. یهو دیدم یه آقای خیلی خوش تیپی اومد جلو گفت حاضری مصاحبه رادیویی کنی؟! گفتم راجع به چی؟ گفت عاشورا. گفتم باشه. میکروفونو داد دستم گفت به نظرت چه درسایی میتونیم از قیام عاشورا بگیریم؟ حالم به هم خورد از این سوال کلیشه ای و نخ نما. گفتم راستش سوال شما خیلی کلیشه اییه. معلومه فقط برا پرکردن وقت برنامه س. ولی من جواب میدم. گفتم نمیشه کلی گفت. هرکی یه جور باهاش حال میکنه. یه درس یا یه برداشت ثابت نیست. گفت به نظرت چی کار باید بکنیم که این نهضت عاشورا همیشه پابرجا باشه؟ گفتم احتیاجی نیست ما کاری بکنیم. عاشورا انقدر زلال و نابه که خودش راه خودشو پیدا میکنه و جاودانه میمونه ما فقط باید سعی کنیم چیزی بهش اضافه نکنیم و زلالیتشو از بین نبریم. یه حدیث نبوی هست که میگه از شهادت حسین (ع) یه حرارتی تو قلب های مومنین هست که تا قیامت این حرارت ، سرد شدنی نیست. تموم که شد گفت بعید میدونم پخش بشه. آخه خیلی خشن حرف زدی! لابد انتظار داشت منم مثل بقیه مصاحبه شونده ها که این روزا همش داره پخش میشه بگم بله درس ایثار و فداکاری و اینا!منم گفتم مهم نیست. رفت سراغ یکی دیگه. به نظر خودم که حرف بدی نزدم. یه سوال دیگه هم پرسید که یادم نیست.

هیچ نظری موجود نیست: