از صبح تا حالا دارم به یه شعر خیلی قشنگ که مال حزین لاهیجیه فکر میکنم ولی یادم نمیاد متاسفانه. انقدر قشنگه که دلم نمیاد شعر دیگه ای به جاش بنویسم. مهم حس اون شعره که من الان ازش سرشارم. حالا همینو به جای شعر قبول کن. یادمه یه بارم تو سر رسیدم اینجوری شد. هرچی فکر کردم یادم نیومد . آخرم همینجوری تو سر رسیدم نوشتم.چرا من انقدر حافظه م ضعیف شده؟ قبل از ازدواج محال بود چیزی یادم بره!دیروز میخواستم شماره خونه رو بدم به یکی. هرچی فکر کردم یادم نیومد!آخرم از رو حافظه موبایل دیدم و بهش گفتم!
*
لیلا جونم به خاطر اون هدیه های خیلی خیلی قشنگ ازت ممنونم
*
شعر : قیصر امین پور، خواننده: عبدالجبار کاکایی، ساز: بربط ، زمان: ۱۱ شب، مکان: بزرگراه چمران تو حس و حال خودتی که یهو وسط این همه شور و حس یهو این ملودی پخش اخبار از رادیو پیام. اونم وسط شعر و موسیقی به اون خدایی. دیگه میخواستم کله این مدیر باحال شبکه پیامو بکنم! تازه بعد از اخبارم تبلیغ سویای سبحان میکنه!دیگه رادیو پیام خیلی حال به هم زن شده. قبلا" همش موسیقی و شعر بود در کنارش اخبارم بود. فلسفه وجودیشم ( به گفته لاریجانی جون!) شعر و موسیقی بود. الان ببین به چه روزی افتاده. یه شبکه تبلیغاتی مزخرف.گفتم کاکایی حیفم اومد نگم. وقتی کاکایی با اون حس و حالش شعر میخونه ،احساس میکنم رو آسمونم. به قول یکی انگار خود خدا داره از حنجره این بشر حرف میزنه.
*
دیشب تو لابی هتل هما منتظر کسی بودم. حدودا" ساعت نه. چقدر باحاله! نمیدونم به خاطر ولنتاین بود یا همیشه اینجوره. چه تیپ و قیافه هایی!من اگه ۶-۷ سال دیگه بچه دار شدم! عمرا" اجازه بدم دخترم از این لباسا بپوشه و بیاد بیرون. جالبیش اینجا بود که دخترای آنچنانی میومدن و میرفتن تو اتاقای مهمونای خارجی. من جلو رسیپشن نشسته بودم و ۵-۴ مورد اینجوری دیدم.البته من سرم به کار خودم بود و داشتم با لیلا با تلفن حرف میزدم! آها راستی تو سالنش جشن عروسی بود. اول که وارد شدم فکر کردم مجلس ختمه. آخه یه نفر داشت مداحی میکرد. داشت میگفت شما که همتون هیئتی هستید با من همراهی کنید! بعدا" فهمیدم برا عید غدیر میخونده!کلی با سوز و گداز میخوند اونم تو مجلس عروسی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر