این یک متن سیاسی ست!!!
چرا اینجوری شد؟ تقصیر کی بود؟ کی کوتاهی کرد؟ ما که کار خودمونو انجام دادیم. بنا نبود از روز اول به اینجا برسیم. قول همچین روزایی رو نداده بودن. بهمون گفته بودن که جامعه آرمانی می سازیم( نه لزوما" جامعه مرفه). بنا بود اخلاق جایگزین زشتیها بشه. مخصوصا" در قدرت. از اخلاق در قدرت زیاد شنیده بودیم. منتظر بودیم که ببینیم.از این برامون گفته بودن که ما همه شیفته خدمتیم. وگرنه تشنه قدرت که زیاد دیده بودیم. برامون جالب بود که ببینیم مگه کسی هم پیدا میشه که بیاد سر کار و تشنه قدرت نشه و هدفش فقط خدمت باشه. به ما میگفتن شما وظیفتون اینه که تو صحنه باشید وپشتوانه ما باشید ما مسئولین هم به همین پشتوانه به شما خدمت می کنیم. دست به دست هم میدیم و کشوری آرمانی در شان شما مردم می سازیم. گذشت و گذشت و گذشت. ما مردم به وظیفه خودمون عمل میکردیم. تو انتخاباتا. تو راه پیماییا.هرجا که لازم بود ، تو صحنه میومدیم. هر جا که احتیاج به کمک بود خودمون میومدیم. تو ۸ سال جنگ بهترین بچه هامونو دادیم.منتی هم سر کسی نداشتیم. میخواستیم یه جامعه آرمانی داشته باشیم.پس باید وظیفمونو انجام میدادیم.ولی نمیدونم چی شد. یه جای کار لنگ میزد. یه جای کار ایراد داشت. ما که وظیفمونو انجام میدادیم، پس چرا اون جامعه ای که وعده شو داده بودن محقق نشد؟ آخه یه طرفه که نمیشه. چرا یهو همه شدن تشنه قدرت؟ چرا از خدمت خبری نشد؟چرا ما وظیفمون بود همیشه تو صحنه باشیم ولی اونا به وظیفه ای که قولشو داده بودن عمل نکردن. چرا همه به فکر جمع آوری غنائم افتادن؟ مگه چه اتفاقی افتاده بود؟چرا اونا که شایسته بودن کنار زده شده بودن و اونا که بی لیاقت تر و حریص تر بودن اومدن سر کار؟چرا خجالت نمیکشن وقتی میان تو نماز جمعه میگن الان نوبت امتحان مردمه که بیان راه پیمایی و رای بدن؟ یعنی انتظار دارن ما هنوزم حرفاشونو باور کنیم؟ آخه به کدوم پشتوانه؟داریم جنگ قدرتو میبینیم. داریم میبینیم که به اسم اسلام دارن سر اینکه کدومشون برن تو مجلس چه دعوایی می کنن.آخه بدیش اینه که تو این سالها همه چیو به اسم دین تموم کردن. هر کاری کردن گفتن دین اینجوری میگه. هر کاری که به مذاق اونا سازگار نبود گفتن دین گفته نه.به چشم خودمون دیدیم که چه آدمایی که تو این مدت از دین زده شدن. به چشم خودمون دیدیم که چه جفایی به دین شد. دیدیم کسایی که ذره ای اعتقاد به دین نداشتن چجور دم از دین و دینداری زدن.دلم خیلی پره. خیلی. دارم میبینم چه بلایی سر اعتقاد و باور مردم آوردن. حرف زیاد دارم. دوس ندارم مثل پیر مردا و پیر زنا تو صف نون غر بزنم. دلم میسوزه. کاشکی....( این متن رو بدون ویرایش نوشتم. هرچی تو دلم بود....).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر