۱۳۸۲/۰۹/۰۲

۱-ماه میگذرد
در انتهای مدار سردش
ما مانده ایم و
روز
نمی آید.....(شاملو)

۲- هوس کوه کردم!منی که از کوه خوشم نمیومد حالا هوسشو کردم!دوس دارم برم یه کوه خیلی بلند. از اون کوه ها که سخت نباشه. دوس دارم اون بالا هیچکی نباشه. خودم باشم. حیف که موقعیتش الان پیش نمیاد. البته اون کوهی که من میخوام فکر نکنم جایی باشه!میدونی من بیشتر اون بالا بودنو دوس دارم. وگرنه حس و حال کوهنوردیو ندارم!از این کوه های تهرونم خوشم نمیاد. خیلی لوس و بی نمکن!راستش خودم هم نمیدونم چی میخوام!

۳- زمستون که میشه میگم کاش الان تابستون بود.تابستونم میگم کی زمستون میاد!البته در اینکه سرما کیفش بیشتره(البته زیر پتو و تو ماشین!)شکی نیست . چون واقعا" تو گرما من کلافه میشم. وقتی آدم سرما میخوره میگه کاش الان وسط مرداد بود!راستش خودم هم نمیدونم چی میخوام!

۴- هوس کردم دوباره دانشجو بشم.اما این بار رشته زبان انگلیسی!دوس دارم برا مدرک و رفع تکلیف نخونم. برا دل خودم بخونم. با اینکه الان کارم جوریه که مدام باید با زبون خارجکی!حرف بزنم و بنویسم و تا حدودی هم میتونم ولی دوس دارم خیلی بیشتر از اینا بخونم. برا دل خودم. احساس میکنم خیلی بی سوادم.از طرفی حس و حال درس خوندنو دیگه ندارم.از ما دیگه گذشته!وقتی فکر کلاس رفتن و جزوه و امتحانو میکنم میبینم حسش نیست. راستش خودم هم نمیدونم چی میخوام!

۵- راستش خودم هم نمیدونم چی میخوام!

هیچ نظری موجود نیست: