۱۳۸۲/۰۸/۱۰

دیروزبا تاکسی داشتم میرفتم خونه. جلو دو تا خانم نشسته بودن. دانشجو بودن ظاهرا". از اول که نشستن شروع کردن به بلند بلند حرف زدن. انگار نه انگار که کس دیگه ای هم تو ماشین هست. اول شروع کردن از میزان آرایش و اینکه کجا میرن برا آرایشو اینکه چقدر پول میدن و اینکه هر دفعه دوست پسراشون نظرشون چیه و کلا" امور مهم (!) صحبت میکردن. بعد راجع به سگشون و اینکه شناسنامه داره و عکسشم تو شناسنامش هست و نژادشو کلا" لحظه به لحظه عکس العمل سگشونو تعریف میکردن. بعد راجع به فرار مغز ها صحبت شد و اینکه هیچکدومشون حاضر نیستن تو ایران بمونن و تا درسشونو تموم کردن میخوان برن از ایران. اینکه اینجا کسی قدر اینارو نمیدونه و از این حرفا(بگذریم که معلوم شد دانشگاه ..... واحد.......!!! درس میخونن.! خلاصه کلی احساس مغز بودن بهشون دست داده بود!!). در آخرم راجع به بدی اساتید ایرانی نطق فرمودن. ما هم که تا خونه اصلا" نفهمیدیم چجوری اومدیم. از بس استفاده کردیم! شنیدم ۹۰ درصد مردم احتیاج به مشاوره روانپزشکی دارن. ظاهرا" پر بیراه نگفتن.

هیچ نظری موجود نیست: