۱۳۸۲/۰۸/۲۱
یک پسر کوچک از مادرش پرسید چرا گریه میکنی؟مادرش گفت چون من زن هستم.پسر بچه گفت من نمی فهمم.مادر گفت تو هیچ گاه نخواهی فهمید.بعد ها پسر کوچک از پدر پرسید: چرا مادر بی دلیل گریه می کند؟پدرش تنها توانست به او بگوید تمام زنان برای هیچ چیز گریه می کنند.پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد.ولی هنوز نمیدانست که چرا زنها بی دلیل گریه می کنند.بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد ومطمئن بود که خدا جواب را میداند.او از خدا پرسید خدایا چرا زنان به آسانی گریه می کنند؟خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود بخصوصی باشد.بنابراین شانه های اورا انقدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را بدوش بکشد.و همچنین شانه هایش انقدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد.من به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن نا امید شده اند او تسلیم نشود و همچنان به پیش برود . به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون اینکه شکایتی بکند.به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشدحتی اگر آنها به او آسیبی برسانند.به او توانایی دادم تا شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند جایی در قلب شوهرش داشته باشد.به او این شعور را دادم تا درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش میکند و به او این توانایی را دادم تا تمامی این مشکلات را حل کرده وبا وفاداری کامل در کنار شوهرش باقی بماند.ودر آخر به او اشک هایی دادم که بریزد. این اشکها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد. او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد.خدا گفت میبینی پسرم؟زیبایی یک زن در لباسهایی که می پوشد نیست.در ظاهر او و نحوه آرایش او نیست.زیبایی یک زن در چشمهایش نهفته است.زیرا چشم های او دریچه روح اوست و در قلب او جایی ست که عشق او به دیگران در آن قرار دارد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر