۱۳۸۲/۰۷/۳۰

خسته شدم. دیگه دارم کم میارم. فشار کار خیلی زیاد شده. واقعا" گاهی فشار کار اونقدر میشه که دیگه پاک قاطی میکنم. کارم جوریه که باید خیلی تمرکز داشته باشم. یواش یواش دارم تمرکزمو از دست میدم. گاهی الکی عصبی میشم و غیر قابل تحمل.امروز میگفتم کاش کارم بالا کارگری بود. کاش درس نخونده بودم! این چند روزه خیلی بهم فشار داره میاد. حالا وسط این مشکلات خدا نکنه جایی رو اشتباه کنی. همه چیو خراب میکنی. میشه مثل گاو نه من شیر ده.خدا نکنه طرفت هندی باشه. با اون لهجه ی مسخره ش دلش خوشه انگلیسی برات حرف میزنه. تند و تند میگه و میره. فکر میکنه داره با هموطنش حرف میزنه. کاش قانونی وضع میکردن که کشورای جنوب شرق آسیا حق ندارن انگلیسی حرف بزنن! خلاصه که داره بدجور بهم فشار میاد. البته وقتی میبینم که آخرش نتیجه مثبت گرفتم و کارام جواب داده خوشحال میشم ولی.... خلاصه بدجوری به یه مسافرت چند روزه نیاز دارم.ایشالا بعد از ماه رمضون . دعا کن کارامو خوب انجام بدم. امروز فهمیدم با یه اشتباه من( به خاطر لهجه بد اون یارو سنگاپوریه که نفهمیدم پای تلفن چه شرطیو برا قرارداد گذاشت و من الکی قبول کردم!) شرکت چه ضرری کرد.خستگیش به تنم موند.خیلی خسته م.

هیچ نظری موجود نیست: