دو روزه این شعر افتاده تو دهنم. دیشب حتی تو خوابم داشتم میخوندم:
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور نیک نامی رفت
نوبت عاشقی ست یک چندی
اون یکیم اینه:
دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیرو به لب شکر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر