۱۳۸۲/۰۶/۲۶

جاي پا...

تصوری داشتم...
در آسمان تصویری از زندگی خودم را دیدم.خیال کردم که در کنار ساحل با خدا قدم میزنم.در هر قسمت دو جای پا دیدم.یکی متعلق به من و دیگری به خدا.وقتی آخرین تصویر زندگیم را دیدم،به جای پا روی شن ها نگاه کردم.دیدم که چندین زمان در زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست. دریافتم که این در سخت ترین نقاط زندگیم اتفاق افتاده. برای رفع ابهام از خدا سوال کردم: خدایا!فرمودی اگر به تو ایمان بیاورم هیچ زمانی مرا تنها نخوهی گذاشت. دیدم که در سخت ترین لحظات زندگیم فقط یک جای پا بیشتر نیست. چرا در زمانی که بیشترین نیاز را به تو داشتم تنهایم گذاشتی؟!خدا فرمود : فرزند عزیزم تو را دوست دارم و تنهایت نمیگذارم. در مواقع سخت اگر یک جای پا میبینی ، در آن لحظات تو را به دوش کشیدم!.
ممنون از عليرضا كه اين متن رو برام فرستاد.

هیچ نظری موجود نیست: