یه حس عجیبیه. کلی مطلب تو ذهنت میچرخه. کلی فکرا میاد تو ذهنت. کلی دغدغه میاد تو نظرت که بگی. به محض اینکه صفحه رو باز میکنی که بنویسی همش انگار دود میشه میره هوا. این بار اول نیست و میدونم که آخرین بار هم نیست. شاید بخاطر شلوغی ذهنمه. شاید بخاطر اینه که نمیتونم تمرکز داشته باشم. شاید چون من تازه کارم و هنوز نمیدونم چجوری باید رو فکرم مسلط باشم. شاید بخاطر اینه که حس تو خیلی موارد نوشتنی نیست. شاید بعضی چیزا رو اصلا" نباید نوشت. شاید چون باید حرمت خیلی حس ها رو با ننوشتن نگه داشت. نمیدونم. هرچی که هست لابد حکمتی داره.
*
هنوز چند ماه از نوشتنم نمیگذره. فکر کنم ۱۰ یا ۱۴ مرداد بود. چی شد که به سرم زد بنویسم رو گفتم. البته از همون اولا که وبلاگ فارسی مد شده بود و خیلی محدود بود تعدادش یه آشنایی مختصری داشتم. لیلا هم برام میگفت. اون روزا یادمه خورشید خانم و حدر و من و مانی و یکی دو تا وبلاگ دیگه بود که گه گداری میخوندم. به نظرم خیلی جالب میومد. ولی اصلا" فکر درست کردنشم هیچ وقت به ذهنم خطور نکرد. اون روزا توسررسیدم مینوشتم. کلی شعر و خاطره و حرفای دلمو. افسوس میخورم که چرا همه رو سوزوندم. چرا اون قسمت از زندگیمو نگه نداشتم. به هرحال گذشت. دوس ندارم اینجا خیلی خاطره بنویسم یا روز شمار داشته باشم.دوس دارم بیشتر احساساتم باشه. ولی چه کنم که مجبور به خودسانسوری هستم!لیلا قبل از من یه وبلاگ درست کرد. به نام باران عشق. این آهنگی که من تو وبلاگم گذاشتم هم اسمش باران عشقه. ولی لیلا خانم تنبلی کرد و راه ننداخت وبلاگشو. مثل ساختمون نیمه کاره شده. باید تشویقش کنم که بنویسه. هر چی دوس داره. ولی بیشتر دوس دارم حرفای دلشو بنویسه. قول میدم به کسی نگم که مجبور نشه اونجا خودسانسوری کنه مثل من. البته از کجا معلوم که تاحالا نداره؟!
*
از امروزم تا این لحظه راضیم. حس خوبیه. نه؟
*
لیلا فکر کنم از این ویروس جدیدا گرفته. ویروس عراقی میگن ظاهرا". گلوش خیلی عفونت کرده. امروز رفتیم دادیم برا کشت. بنده خدا صداش در نمیاد. هرچی هم که امپی سیلین میزنه فایده نداشته.
*
دیشب موفق به دیدار کلانتر شدیم. با کلی بدبختی البته. بنا بود شنبه ببینیم که لیلا مریض بود. دیروزم که هم من کار داشتم هم لیلا خونه مونده بود و مریض بود هم کلانتر کار داشت. خلاصه با وجود برف شدید تونستیم آقا رو زیارت کنیم. پسری بود به غایت ماه!خدا قسمت کنه بازم زیارتشون کنیم. البته اینبار امیدوارم تو رستورانی جایی باشه( لیلا میگه تو نایب جلو پارک ساعی!).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر