۱۳۸۲/۱۲/۱۷

خونه ما تو یه ساختمون بلند تو این شهر بی در و پیکره. ما تو طبقه چهارم این ساختمونیم. این ساختمون ما سه تا اسانسور داره که یکیش همیشه خدا خرابه.دیروز روز اول هفته ساعت ۷ صبح از خونه که بیرون اومدم رفتم سوار یه آسانسور شدم و دکمه منهای دو زدم که بره تو پارکینگ. بعد که در بسته شد منم داشتم تو آینه خودمو مرتب میکردم. چشمتون روز بد نبینه، یهو دیدم سقوط آزاد دارم میکنم. انگار پرتاب شدم پایین. یهو یه جا وایساد. منم هرچی دکمه رو زدم دیدم کار نمیکنه. فقط آژیر میکشید و تکون میخورد. صدای زنجیراشم میومد. زدم رو آیفون و صدای نگهبان زدم. بنده خدا اومد هر کاری کرد در باز نشد. دستی هم نتونست آسانسورو جابجا کنه. خلاصه با هزار بدبختی در رو نیمه باز کرد که من بیام بیرون. در که باز شد دیدم بین زمین و آسمونم!یه متر رفته بود پایین تر. با هزار بدبختی با کمک یکی از همسایه ها که دستمو گرفت اومدم بیرون. بگذریم که روز اول هفته با لباس روشن رفتم تو آسانسور و با شلوار و کاپشن سیاه اومدم بیرون!بعدم که بیرون اومدم نگهبان در رو ول کرد اونم محکم خورد به بازوم. نگهبان میگه خوبه تو بودی، چون اگه یه خانم بود الان غش کرده بود!!آخه من خیلی بی خیال بودم. اصلا" انگار نه انگار!یادمه اون روز که رفتیم خونه لیلا اینا برا خواستگاری! همگی تو اسانسور خونه شون گیرافتادیم!!یه آسانسوری که برا سه نفر بود وقتی در باز شد ۸ نفر اومدن بیرون ازش!انقدر از همسایه ها که اومده بودن در رو باز کنن خجالت کشیدیم!همه مونده بودن که اینهمه ادم چجور جا شدن تو یه وجب جا.
*
لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری….
*
چقدر خوبه آدم انقدر با وجدان باشه. چند شب پیش توچمران یه پراید از عقب زد بهم. یه خانم تقریبا" مسن. یه نفرم از عقب زد به اون. اونشب گفت بیا با هم بریم تعمیرگاه هرچقدر خرجش شد من میدم. نمیخواست از بیمه استفاده کنه. خلاصه از اونشب هر روز زنگ میزنه خونه که چرا نمیای پولتو بگیری. پریشب زنگ زده میگه حتما" با خانمت بیا که بیاید بالا شام بمونید.خیلی ازرفتارش خوشم اومد. بعضیا میزنن و بعدش فرار میکنن. اونوقت این هر شب خودش زنگ میزنه که بیا پولتو بگیر.

هیچ نظری موجود نیست: