سه غم اومد سراغم هر سه یک بار
غریبی و اسیری و غم یار
غریبی و اسیری چاره دیره
غم یار و غم یار و غم یار....
*
دو روز قم بودم. چه حال و هوایی داشت. انگار که جریان عاشورا مال چند وقت پیش بوده. تازه تازه. نه انگار که ۱۴۰۰ سال داره میگذره. نمیدونی چه شور و حالی داشت. این دسته های عزاداری عربا که میومد رد میشد با اینکه خیلی چیزی متوجه نمیشدی ولی میسوزوندت. بی اختیار اشکات جاری میشد. به یاد خیلیا بودم ولی هیچی دعایی نکردم. هیچ. هیچ درخواستی نکردم.
*
یه نفر پیدا شده که داره برا عید میبره کربلا. فکر کنم دوم عید. تا دیروز قصدم این بود که لیلا رو هم ببرم. ولی از جریان بمب گذاری دیروز یه کم ترسیدم. حالا خودم مصمم شدم که برم. ولی تنها. لطفا" نگو که بی عقلیه. نگو که غیر منطقیه. نگو که خطرناکه. همه اینارو خودم میدونم. بیشتراز اینا رو هم میدونم. ولی شرط اول قدم آنست که مجنون باشی...بدجوری هوایی شدم.اینجور وقتا ترجیح میدم که بی عقل باشم.
*
وای که چقدر این روزا از این قیمه ها و قرمه سبزیای امام حسین خوردیم. ولی خداییش قیمه ش حرف نداره. من نمیدونم چیکار می کنن که انقدر قیمه امام حسین خوشمزه میشه. الان یه سطل بزرگ تو یخچال داریم. دیگه فکر کنم لیلا تا کلی وقت از غذا پختن راحت باشه!
*
بابا به خدا من بلد نیستم قالب نظرخواهیمو عوض کنم. میدونم که ایراد داره و اذیت میکنه. ولی همینکه کار میکنه دستش درد نکنه!تا همینجا هم که درست شده کار خودم نبوده. دوستان عزیز ی لطف کردن و راهنمایی کردن و معرفی کردن این سیستمو و پویا هم درستش کرد. من کاری از دستم برنمیاد. شرمنده!
*
اینجا یه دوست بندر عباسی یا قشمی هم نداریم که بگیم بره برامون هتل رزرو کنه!( ماشالا به این همه اعتماد به نفس !!)بابا آخه اینکه نمیشه. آدم باید تو همه شهرا دوست و رفیق داشته باشه( قدیمیا میفرمودن آدم باید تو هر شهری یه زن داشته باشه!!!). برم بگردم تو وبلاگا ببینم جنوبی کسی پیدا میکنم!لیلا توهم بگرد!
*
بعضی وقتا حس میکنم که تو نوشتنم باید مراعات خیلی کسا و چیزا رو بکنم. اینو اصلا" دوس ندارم. دوس دارم خودم باشم. دوس دارم بنویسم فقط برا دل خودم. اگه چند سال دیگه بهش نگاه کردم حسرت نخورم که چرا فلان حرفونزدم یا چرا زدم یا چرا اینجوری زدم. به سلامتی متوجه شدم که آقامون !!!علی هم اینجارو خونده!پسر حالا خوندی دیگه چرا مسخره میکنی؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر