۱۳۸۷/۰۳/۲۹

دوتا واحد اونطرف تر از ما یه خانمی هست که ظاهرا" منشیه. دو سه تا گربه رو که شل و پل و زخمی بودن به سرو سامون رسوند و الان اون گربه ها جای بچه هاشن. خیلی بهشون میرسید. چند وقت پیشه 350 هزار تومن داده بود که عقیم کنه یکی از گربه ها رو! هر روز هم کلی غذا ( شامل بال مرغ و گوشت و اینا) براشون میاره و وقتایی هم که نیست میذاره تو یخچال سرایدار. حالا اینا خیلی عجیب نیست. دیروز یه چیزی دیدم که خیلی عجیب بود. آها تا یادم نرفته اسم یکیشون شاپوره و یکیشون خاتون و یکیشون هم سیاوش( حالا چه ربطی داره نمیدونم). دیروز از ماشین پیاده شد و صدا زد خاتون. خاتون از وسط کوچه دوید سمتش. گردن گربه رو گرفته انگار که داره با بچه آدمیزاد حرف میزنه.میگه بی شعور چقدر بهت بگم انقدر تو کوچه نیا!!میخوای بهت ناهارتو ندم؟ !! بعد صدای سرایدار زده میگه ناهار چرا دیروز بهشون زیاد دادی؟ دیشب اصلا" اشتها نداشتن!!!!به همکارم میگم تورو خدا بیا بهش بگو یه کلاس آموزش بچه داری و تربیت بچه برامون تشکیل بده!

هیچ نظری موجود نیست: