۱۳۸۳/۰۹/۲۹

جمعه شب مرگ رو به فاصله چند قدمی خودم دیدم. فوق العاده وحشتناک بود. یادآوریش هم برام وحشتناکه. اگه چند دقیقه قبلش صدقه نداده بودیم و از زیر قران مامان ردمون نکرده بود و لیلا کلی نذر و نیاز نکرده بود الان معلوم نبود چه سرنوشتی داشتیم!فقط دیدم ماشین جلویی جلوی ما لیز خورد تو برف و یه دفعه به سمت ما تغییر جهت داد. منم فقط تنها کاری که تونستم بکنم این بود که بزنم به گارد ریل وسط اتوبان.فقط شانس آوردیم که ماشین دیگه ای پشت سر من نبود وگرنه میزد حتما" به من و دیگه معلوم نبود چی میشد. تاحالا ندیده بودم ماشین تو برف اینجوری لیز بخوره. خیلی جالب بود.ماشینا یا به گارد ریل میخوردن، یا به کوه میخوردن و چپ میکردن یا یکی یکی به پشت هم میخوردن و داغون میشدن!خلاصه که فعلا" مجبوریم با تاکسی بریم و بیایم. اونم تو این سرما! بی ماشینی هم بد دردیه .
*
دیشب بازم به لطف پویا خان بسیار عزیز این لینکدونی من به یه سرانجامی رسید.خدا یک در دنیا صد در آخرت نصیبش کنه!

هیچ نظری موجود نیست: