۱۳۸۲/۱۰/۲۷

کوچک که بودم، فکر میکردم آدمها چقدر بزرگند و ترس برم می داشت.بزرگ که شدم دیدم چقدر بعضی آدمها کوچکند و باز ترسیدم...

*
خاطره انگیزترین و شیرین ترین و مقدس ترین روز زندگی شما چه روزیه؟ هرکسی به هر حال یه روزی تو زندگیش داشته که براش شیرین ترین بوده و هیچ وقت فراموشش نمیکنه. برا من ۶ دیماه ، ۱۴ مهر و ۲۵ بهمن روزای به یاد ماندنی و شیرینیه. شما چی؟

*
میگم مگه شورای نگهبان بر قوانین مجلس نظارت نمیکنه؟ خوب چه اشکالی داره اگه یه خورده آسونتر بگیرن و افراد کمتری رو رد صلاحیت کنن. فرضا" این افراد قوانین مخالف شرع هم تصویب کردن خوب شورای نگهبان تایید نمیکنه دیگه؟ مشکل چیه پس؟ چرا انقدر این چتر رو محدود کردن که انقلابی ترین افرادم دیگه زیر این چتر جا نمیگیرن؟ آخه مجلس یه دست چه دردی از دردای مملکتو میتونه درمون کنه؟ نظامی که ادعا میکنه از بیرون این همه دشمن داره و هر کدوم از دشمناش نمیخوان سر به تن این نظام باشه من فکر میکنم باید انقدر عاقل باشه که از درون حداقل مشروعیتشو بالا ببره و نذاره از درون متلاشی بشه. آخه این چه تنگ نظریه که یه عده دارن و همه چی رو فقط متعلق به خودشون و هم جناحی های خودشون میخوان. به خدا بعد از ۲۵ سال دیگه باید فهمیده باشید که کشور اینجوری اداره نمیشه. لطفا" برا من کمپوت آناناس بیارید. زود به زودم بهم سر بزنید! وکیل هم اگه گذاشتن برام بگیرید!

*
از این خانوم حسابدارمون بدم میاد( به شدت)، از سوپ شیر خوشم میاد، از بچه های کوچولو مخصوصا" دختر بچه های تپل خوشم میاد، از بازی اسپایدر ویندوز خوشم میاد ، از آدم پر حرف بدم میاد، از این عروسک گاو کودن جلو ماشینم خوشم میاد، از شیرینی خامه ای مخصوصا" رولت خوشم میاد، از غذای سیر دار بدم میاد، از فوتبال و پینپ پنگ و بدمینتون و شنا خوشم میاد ، از والیبال که یه دفعه ۴ تا از انگشتامو شکوند بدم میاد!

هیچ نظری موجود نیست: