۱۳۸۸/۰۷/۱۲

یادم میاد اون روزایی که بابام بیمارستان بستری بود برای جراحی قلب چه حال و روزی داشتم. نه حال و حوصله کار کردن داشتم، نه میتونستم بخوابم، نه غذا بخورم . فقط فکر و خیالای جورواجور میومد سراغم و دلشوره خیلی بدی داشتم. خدا رو شکر که تموم شد اون روزا. چند روز پیش یکی از دوستان یه لینکی برام فرستاد که هربار میرم بخونم گریه م میگیره و حالم بد میشه. دانیال کوچولو رو نمیشنامس. پدر و مادرش رو هم .ولی وقتی میبینم یه پسر پنج ماهه به این حال و روزه حالم بد میشه. خدا میدونه که از ذهنم بیرون نرفته این چند روز و هربار یادش افتادم براش دعا کردم. چه صبر و طاقتی دارن پدر و مادرش و چه قلمی داره پدرش. دلم میخواد یه ختم قران برای شفای همه مریضا و مخصوصا" دانیال کوچولو و سدنا کوچولو ( که اونم بیماری خیلی سخت و عجیبی داره) بذاریم. مگه حتما" باید کسی رو بشناسیم تا براش دعا کنیم؟
خوب فعلا" دوستان نفری دو جزء باید بخونن!
صومعه: 1و30/لیلا:2و3
امیر: 4و6/ خانمه: 5و10
بهار: 7و8/سمن:9و11
زهرا( سلانه): 12و13/طه: 14و15
فرنوش: 16و20/علیرضا 17و18
معصومه: 19و21/دلارام: 22و23
نلی: 24و25/ساناز: 26و27
مریم:28و29

هیچ نظری موجود نیست: