۱۳۸۹/۱۰/۱۳

شما که سواد دارید، لیسانس دارید، روزنامه خونید...اگه شب که دارید میرید خونه ، سر میدون تجریش یه دختر بچه 9-8 ساله رو با لباس کم که داره از سرما میلرزه و فال میفروشه رو دیدید ، چیکار میکنید؟ میگید عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد ؟ چون احتمال داره که یه شارلاتان صبح به صبح میاره اینا رو میذاره که کاسبی کنن و شب میاد همه پولها رو میگیره ازشون؟( که خوب زیاد دیدم اینطوری که هیچی از این پول به خود این طفلکیا نمیرسه). یا تحمل و تامل میکنید و یه پولی میدید به دخترک یا پسرک و همه فالهاشو حتی میخرید که زودتر بره خونه ش تو این سرما ؟چون احتمال میدید که کمک خرج خونه س و نون بیاره؟( که این مورد رو خودم سراغ دارم و دیدم خونواده های بی سرپرست و بدسرپرستی که با ادامس فروختن و فال فروختن بچه ها و مادر خونه امرار معاش میکنن). یعنی اصولا" این وقتا چی کار باید کرد؟

پ.ن: خوب لطف کنید یه سر تشریف ببرید وبلاگم. برا شما آهنگ گذاشتم! برا خودم که نذاشتم! خوب حیفه! خوب یوخده سلیقه داشته باشید توروقران!

۲۲ نظر:

ریواس گفت...

چون گفتی تشریف بیاریم، از گودر پا شدم شال و کلاه کردم اومدم تا اینجا. اما خب سر کار اسپیکر ندارم :دی
*
درباره سوالتم جدا نمیدونم. فک کنم خیلی اگه آدم می خواستم باشم میرفتم یه لباس گرم میگرفتم براش. آخه با خریدن فالاش که مشکلش حل نمیشد.

امیرحسین گفت...

یعنی انقدر ارزش نداشتم که بری یه اسپیکر از در و همسایه قرض کنی؟! یعنی انقدر بی اهمیت بودم؟! یعنی اصلا" برات مهم نبود؟!
*
من خودم گاهی فک میکنم میشه یا لباس گرم یا حتی غذا گرفت براشون. میشه مثلا" یه ساندویچ از همنجا بگیری و بدی بخوره. ولی خوب اینا فقط در حد حرفه!

هدی گفت...

نمی دونم واقعاً! من همیشه سر دوراهیم اینجور وقتا! دیگه بستگی داره اون موقع تو چه حال و هوایی باشم که کدوم راه و انتخاب کنم....

هدی گفت...

البته اون راه خریدن لباس و غذا خوبه همیشه....

مريم گفت...

آهنگ قشنگي بود خيلي سوز داره و شعر قشنگي داره..ممنون از حسن انتخاب شما!!!
يه بار توي عمرت خودت سليقه به خرج دادياااا
----
درمورد اون قضيه بچه ها هم من معمولن به حسم نگاه ميكنم يه وقتايي بعضيهاشون خيلي پرو بازي درميارن اونا رو ريجكت ميكنم اما بعضي وقتا كه خودشون آويزون نميشند و به همون فال فروختن قناعت ميكنند ، خودم هميشه دلم خواسته بيشتر بهشون بدم..يه سري هاشون عادت كردند كه بگند پول نميدي ساندويچ بخرم؟؟انگار نقطه ضعف آدما رو يافتن...نميدونم ..خيلي سخته!!

بهار گفت...

زياد به اين موضوع فكر مي كنم كه تو اين موقعيت بهترين راه حل چيه و معمولاً هم سنگ بزرگ علامت نزدنه يعني وقتي دنبال بهترين راه حل هستم هيچ كاري هم نمي كنم و همه چيز در حد فكر باقي مي مونه.‏
تشريف هم آورديم آهنگ قشنگيه.خيلي سوز داره!‏

سمن گفت...

منم اینجور وقتها میمونم که باید چیکار کرد.به خصوص از وقتیکه تو رفته بودی برای اون قضیه و تعریف کردی که خانم خونه برای امرار معاش آدامس فروشی می کرد.
این همه هم ما رو کشوندی اینجا برای آهنگ اما شرمنده.سلیقه ها مختلفه.دوستش نداشتم صداشو!هههههههههه! همین الان همکارم اومد تو اتاق گفت فوق العاده است.عالی خونده!تحریرشا حرف نداره.این دشتی خوزستانه.محشره!‏

امیرحسین گفت...

سمن کاش یه جا بود که سلیقه میفروخت!!! یا لااقل آدم میتونست سلیقه ش رو بده رفو کنن! یا دست دوم بگیره لااقل!!!

سمن گفت...

من اگر سلیقه داشتم که با تو دوست نمی شدم!:))

امیرحسین گفت...

سمن کل کل نکنا! برو سلیقه ت رو رفو کن!

بارانگاه گفت...

میگما...این آهنگت خیلی خوبه ولی آدم رو یاد بدبختیهاش میندازه...کم مصیبت داریم خودمون

هانیه گفت...

آخه تو نمی‌گی ما از سر کار وبلاگ می‌خونیم بعد یهو وبلاگ تو رو باز می‌کنیم یهو صدای آهنگ می‌پیچه تو فضا ضایع می‌شه همه می‌فهمن داریم کار نمی‌کنیم؟؟

بهار گفت...

معمولاً آهنگ و متن بايد با هم همخوني داشته باشه. مثلاً‌وقتي داريم يه متن احساسي رو مي خونيم آهنگ گلپري جون گوش نميديم و بالعكس!واسه همين من فكر مي كنم كه آهنگ وقتي روي وبلاگ گذاشته ميشه يه مقدار اين ناهمخوني بيشتر تو ذوق ميزنه مگر اين كه اهنگ روي پست گذاشته بشه
و البته خواست و اراده صاحب وبلاگ از اوجب واجبات است!!‏

هانیه گفت...

چرا دروغ بگم؟ من از اونام که رد می‌شم... استدلالم هم نمی‌دونم درسته یا نه ولی اینه که اگه من به اون آدم اصلی‌ها که این بچه‌ها رو به این کار انداختن اجازه ندم که این کارو بکنن یا براشون بصرفه شاید یه روزی دیگه این کارو نکنن

امیرحسین گفت...

خانم بهار! حرفت کاملا" درسته. همیشه خودم همین نظر رو داشتم. ولی این بار بیاید فقط آهنگ گوش بدید. بیخیال وبلاگ و صاحب وبلاگ. جاست فور لیسنینگ!

سجاد گفت...

من معمولا كمك مي كنم. خريد و اينجور چيزا به اينم كه يكي مياد ازشون ميگيره فكر نمي كنم.
ما مكلف به وظيفه ايم نه نتيجه

بهار.ن گفت...

واقعن رقت انگیزه... من معمولن یه چیزی میخرم ازشون ولی فقط به این بسنده نمیکنم. بعدش که ازشون جدا میشم به خودم نگاه میکنم و میبینم با اینکار فقط به اون ظاهرن سرپرست بچه کمک میکنم که هرروز بیشتر و بیشتر عزت نفس این بچه ها رو له کنه... بعد دوباره به مقایسه‌ی ارجحیت شکم گرسنه و عزت نفس میرسم و الی آخر تا مغزم منفجر بشه!

MisS nc گفت...

ملودی آهنگ و متن شعر قشنگ بود , اما طرز خوندن و صدای آقاهرو دوست نداشتم.
---
میدونی تصمیم در این مورد سخته ... اما من معمولا کمک نمیکنم. ولی اگه با مامان باشم , مامان میرن جلو و سئوال و جواب و آدرس خونه و تحقیق و بررسی و .... احتمالا میارن جزء بچه های تحت سرپرستی موسسه شون

سلانه گفت...

سلامممممممممم:)
این مساله صرفنظر از مدرک تحصیلی و سواد و روزنامه و لیسانس.. تو شرایطی که توضیح دادی مخ همه رو قاطی میکنه.. آدم آخرشم نمیفهمه چی درسته چی غلط!‏ چیکار باید بکنه..‏

فیدبک گفت...

اولا میگفتم خدا کنه همش دروغ باشه.. اما این روزا اینو هم نمیتونم بگم..

آوین گفت...

سلام
یعنی خب چرا اینجا خصوصی نداره خب

Fiddler گفت...

nemidunam, bastegi dare ajale dashte basham ya na! ru mood basham ya na! aslan kollan dastforush ha az har noi, bache, bozorg, pir aziatam mikonan! nemitunam tasmim begiram chi kareshun bayad kard, bozorgtarharo ke ignore mikonam amma bacheha gonah daran khob!
musighi: che khub ke ahang gozashti. ghablana ke nabud na?!! sedaye aghahe baraye musighiye mahali o navaahi khube! age dasresi dari behesh pishnahad bede ba musighiye pop nakhune! hala be khatere to ye bar dg gush midam shayad khosham umad :D