۱۳۹۲/۰۴/۰۹

دوستان و دوستی هایشان

بسیار معتقدم که روابط انسانی قابلیت بالایی برای چشم خوردن و به فنا رفتن دارن. آی آدمها! مواظب رابطه هاتون باشید.

هووهای من!


پ.ن 1: دختر و همسرمون با اینا تابستونو سر میکنن! البته که هشتاد تا دیگه هم اونطرف هستن که توی عکس نیستن! هووهای منن! بچه های لیلا! خواهر برادرای زهرا! 
پ.ن 2: اون گلدون بزرگه هم محتوی مقادیری تخم سبزی شاهیه که بناس بصورت پایلوت کشت بشن. اگه نتیجه داد ( که ظاهرا" داره میده)،  بقیه سبزی ها هم اضافه بشن!

۱۳۹۲/۰۴/۰۸

محصولات غذایی امیر و شرکا!

دوباره تابستون شد و صنایع غذایی ما به راه افتاد. تا چند وقت پیش صنایع غذاییمون محصولات توت فرنگی بود( شامل مربای توت فرنگی و توت فرنگی فریز شده). از دیروز خط تولید رفت روی آلبالو. فعلا" با مربای البالو شروع کردیم. یه ظهر تا عصر داشتیم با زهرا میشستیم و هسته گیری میکردیم . شبم لیلا تبدیلش کرد به مربا. اینم برای گل روی زهرا و لیلا که مربای البالو خورن. از این به بعد میریم روی لواشک و آلبالو خشکه و البالو یخی و کنسانتره آلبالو! بعد هم خط تولید میره روی آلو سیاه و زرد ( شامل لواشک آلو و رب آلو). اینجوری تابستونو سر میکنیم!

۱۳۹۲/۰۴/۰۷

اندر حکایت معاشرت با خانواده شیرازی!

از حضرت باری عاجزانه خواهشمندیم این ژن شیرازیا رو یه تغییری بدن ( اگه صلاح میدونن) که انقدر اهل گشت و گذار و طبیعت و پارک و تفریح نباشن! بابا کم آوردیم دیگه! از آقای قالیباف هم استدعا داریم که دیگه نهضت پارک سازی رو متوقف کنن! 

از سر زلف تو بر پای دل ما زنجیر

ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
( شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی )

۱۳۹۲/۰۴/۰۵

ور ایز مای تمپلت؟!

دیدید قالب نازنینم چطور پرید؟ این بلاگر نامرد داره حالش رو میبره با قالبم. بعد از صد و اندی سال که خواستم لاگین کنم، پیغام داد که قالبت رو آپگرید کنم عزیزم؟! منم که دچار کمبود محبت. گفتم بکن. زد همه چی رو پروند. اخه این چه قالبیه که به زور ادمو مجبور میکنن توش بنویسه؟ تا من باشم هرکی بهم گفت عزیزم گول نخورم!!! ولی خدا جای حق نشسته. الهی که به حق این شبا و روزای عزیز از گلوشون پایین نره.

سوسک

صبح پشت میز نشسته بودم که دیدم یه سوسک داره چرخ میزنه. در رو باز کردم و پرتش کردم بیرون. ظهر داشتم نماز میخوندم دیدم ، احساس کردم که یه چیزی داره پشت گردنم راه میره. همینطوری زدمش و دیدم یه سوسک نیمه جون افتاد پایین! نمازمون که خورد توی سرمون هیچ! 2 ساعته دارم سر و کله م رو می شورم و احساس میکنم هنوز بوی سوسک میدم. نمیدونم با اون حال خرابش کجا رفت و کی دوباره بناس از یه جای دیگه مون سر در بیاره؟! با ما باشید!

شروعی دوباره

با توکل به حضرت باریتعالی میریم که شروع دوباره داشته باشیم. امروز که چهارشنبه 5 تیرماه 1392 مطابق با 17 شعبان 1434 و 26 ژوئن 2013 گمونم روز مبارکی باشه! میگن اگه ادم حرف نزنه حناق میگیره. توی فیسبوک که نمیشه نوشت. اونجا فقط باید عکسای دیپلماتیک گذاشت! پلاس هم که نداریم. وبلاگ دخترکمون هم که به رسم امانت دست ماست و نمیشه حرفای مهم!!! زد توش. فکر کنم قانع شدید دیگه! بسم الله