۱۳۸۹/۰۷/۰۶

دیروز سرم به غایت شلوغ بود. وسط هزار تا سند و مدرک و کاغد و فاکتور و بارنامه و فرم و غیره! از این شرکتایی که فروش تلفنی میکنن و ارباب هر بار گول میخوره و خرید میکنه و من هر بار میپیچونمشون!یه خانومی زنگ زد که ما از وزارت بهداشتیم و مسئول تامین سلامت کل کشور شدیم و الان نوبت شماس که براتون یه کیت کمکهای اولیه بفرستیم. گفتم ما نیاز به این کیت نداریم. گفت یعنی شما برا سلامتیتون ارزش قائل نیستید؟ گفتم اصلن! گفت یعنی فقط به پول فکر میکنید؟ گفتم فقط! گفت پس خیلی الاغید!!!بعد هم گوشی رو قطع کرد! به نظرم ایشون باید دوره های فشرده فروش موفق و بازاریابی و اینا برگزار کنه! حیفه به قران!!ولی خوب وسط اون همه کار تفریحی بود برا خودش!

پ.ن: گودریون عزیز میدونم تکراری بود براتون. ولی خوب مطلب دیگه ای نداشتم بنویسم! شما عفو بفرمایید!

۱۳۸۹/۰۶/۳۰

پریوت به همه دوستان! راستش فارسی حرف زدن برام یه کم مشکله!!دارم تمرین میکنم شاید بتونم دوباره مثل قبل فارسی حرف بزنم. اونم تازه با کمک گوگل ترانسلیتور! اسپاسیبا که درک میکنید منو!!!
پ.ن: من اگه میدونستم همسایه شمالی به این با کمالاتی و مهربونی داریم زودتر صله رحم انجام میدادم!!!

۱۳۸۹/۰۶/۱۷

متاسفانه علی رغم دعاهایی که کرده بودم ویزای روسیه اومد و یک شنبه به مدت یک هفته باید بریم روسیه. نمایشگاه ورد فود مسکو! گفتیم تا اونجا میریم یه سر هم بریم ببینیم این روسا چه مرگشونه بعد از شونصد سال نمیان این نیروگاه بوشهر رو راه بندازن. خلاصه اگه دیدید نیروگاه به اجرا رسید بدونید کار کی بوده!