۱۳۸۶/۰۵/۰۷

ظهر رفتم بیرون از شرکت کپی بگیرم که دیدم صدای وحشتناکی اومد. یه موتور پلیس که ظاهرا" در حال ماموریت بوده خیابون یه طرفه رو خلاف اومده و با یه بنده خدا تصادف کرد. طاقت نیاوردم نگاه کنم. رفتم کپی گرفتم و برگشتم. بنده خدا از دنیا رفته بود. به همین ساده گی. به همین راحتی. صدقه جلوی خیلی از این مردنای ناگهانی ( اجلهای معلق) رو میگیره. تورو خدا برای خودتون و کسایی که دوسشون دارید روزانه یا ماهیانه صدقه بدید. حالم خیلی خرابه از ظهر. میبینی چقدر به مرگ نزدیکیم؟

۱۳۸۶/۰۵/۰۳

چيزه!روم نميشه بگم ! ميگم حالا كه من ملقب به لقب خانم! جلسه اي شدم‏، از طرفي اين سه روز 13 و 14 و 15 رجب رو هم اهل اعتكاف و عبادت ويژه نيستم، از طرفي شيرين خانم هم پيشنهاد دادن تو اين سه ماه هر 15 روز يه بار يه ختم قران بذاريم، به نظرم رسيد بد نباشه كه مخصوص اين سه روز يه ختم قران بذاريم. شرطش هم اينه كه حتماً اين سه روز ختم بشه. يعني شنبه و يكشنبه و دو شنبه. هر كسي مايله اعلام كنه تا زودتر شروع كنيم ايشالا.

۱۳۸۶/۰۵/۰۱

از وقتی ماشین نمیارم بیرون و مجبورم با تاکسی برم و بیام صحنه های جالبی میبینم. منم که به قول اون بنده خدا باید خبرنگار میشدم! دیروز از فرمانیه سوار تاکسی شدم تا تجریش. راننده هم یه پسر جوون بود. انقدر داشت سر جریان بنزین داد و فریاد میکرد و حرص می خورد که گفتم الان سکته میکنه. به زمین و زمان هم فحش داد! بعد از تجریش سوار شدم تا پل مدیریت. یه راننده خیلی ژیگول و مودب با یه پرشیای اسپرت. پل مدیریت رو هم نمیدونست کجاست و فکر میکرد پل نیایشه!وقتی پیاده شدم 1000 تومن بهش دادم. 400 تومن پس داد. گفتم عذر میخوام کرایه 350 تومنه. شما اگه خیلی میخوای زیاد بگیری میشه 400 تومن. گفت کی گفته؟ کرایه ش 600 تومنه. گفتم شما اصلا" نمیدونی پل مدیریت کجاست، چطوری کرایه تنظیم میکنی؟! گفت اصلا" کرایه نمیخوام. گفتم کرایه تو به اندازه حقت بردار. نه بیشتر. پول رو پس داد . منم گفتم هرطور که مایلی. بعدش ناراحت شدم. البته 400 تومن براش انداختم صندوق صدقه. چرا بعضیا به حق خودشون قانع نیستن؟ یه کم الان هنوز عذاب وجدان دارم!
*
دوستانی که با سایت بازتاب مشکل دارن باید عرض کنم که من از سرویس ماهیانه 7500 تومنی نامحدود افرانت استفاده میکنم و مشکلی ندارم. البته میتونید از این سایت هم ببینید( اگه فی لتر نشده باشه). البته سایت فی لتر شکن هم دارم که میترسم اینجا هم فی لتر بشه! اگر کسی خواست ایمیل بزنه بهش بگم.

۱۳۸۶/۰۴/۳۰

همیشه به خودم میقبولونم که نباید از رو ظاهر افراد قضاوت کرد. سعی هم میکنم که این کار رو نکنم هیچ وقت ، ولی خوب گاهی پیش میاد و از دستم در میره ! چند روز پیش یه بنده خدایی که ظاهرش بدجوری آدم رو به اشتباه مینداخت میگفت صبح ها هر روز زیارت عاشورا میخونم . حاجتی هم ندارم که بخوام معامله کنم. برای این میخونم که هر روز تجدید عهد کنم. من دلم به چی خوشه اخه؟!
*
این کامنتای ندا خانم برا مطلب پایین و اون دعاها و آرزوهای خیلی خوبی که برا تک تکمون کردن فوق العاده حس خوبی داشت. امیدوارم دعاها و آرزوهای همه برآورده بشه و در کنار همه ما هم به یه نوایی برسیم! خوبیش اینه که دعاها از زبون غیر بوده و امید اجابتش بیشتر.

۱۳۸۶/۰۴/۲۶

خوب خدارو شکر که تعدادمون برا یه ختم قرآن دیگه جور شد. انشاءالله تا جمعه میخونیم. امیدوارم نیت هممون خالص باشه و اگه کسی حس میکنه از روی ریا هست من گناهش رو به گردن میگیرم و ثوابش برای شما. فقط لطفا" برای همه دعا کنیم( مخصوصا" کسایی که با هم داریم ختم میکنیم) خوب به ترتیب سهم هر نفر رو مشخص میکنم. حضرات خانمها و آقایان:
خانه به دوش: جزء1
خرس قهوه ای : جزء2
امیر:جزء3
مهتاب: جزء 4
جوالدوز: جزء5
معصومه: جزء6
آرام: جزء های 7و8و9و10و11و13
باران: جزء 12
ندا: جزء14
ریواس: جزء 15
مریم: جزء 16
دختر بابایی: جزء 17
نوا: جزء 18
سمن: جزء 19
سایه: جزء 20
مینا: جزء 21
آسمان خدا: جزء 22
نسیم: جزء 23
علیرضا: جزء 24
نگار: جزء 25
رویا: جزء 26
لیمو: جزء 27
شیرین: جزء 28
شیدا: جزء 29
محسن: جزء 30
پ.ن: فقط یه خواهش کوچولو. برا اینکه مطمئن بشم که همه میخونن و میبینن سهمشون رو، هرکسی که اطلاع پیدا کرد یه خبر بده که من متوجه بشم که اون سهم حتما" خونده میشه. ممنون

۱۳۸۶/۰۴/۲۴

يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْر، وَآمَنَ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يا مَنْ يُعْطِي الْكَثيرَ بِالْقَليلِ….
*
تو فكرم بود يه ختم قران بذاريم . مهلتش هم تا جمعه. شب جمعه اين هفته شب ليلة الرغائبه ( شب آرزوها) و زمان خوبيه. نميدونم تعدادمون جور بشه يا نه. ولي اگه كسي داوطلب هست اعلام كنه تا اگه 30 نفر شديم هرچه زودتر شروع كنيم. نيتش هم با خودتون.

۱۳۸۶/۰۴/۲۰

والا حرفی برای گفتن نیست!از طرفی هم دیدم حوصله م اینجا سر رفته و این محمودم که هیچ وقت تلفنش رو جواب نمیده که یه کم اختلاط کنیم و مشکلات دنیای اسلام رو حل کنیم!این شد که گفتم بیام الکی اینجا رو سیاه کنم. برای اینکه شما هم دست خالی از در این خونه نرید و منم از بی کاری در بیام، لطف بفرمایید هرکی از اینجا رد میشه یه بیت شعر بنویسه و بره! نامردی هم نکنید و همه تو این حضور غیاب شرکت کنید! حتی شما فامیل عزیز که یواشکی داری میخونی اینجا رو!!!

۱۳۸۶/۰۴/۱۸

18 تیر 78 من دوره آموزشی سربازی بودم. 4 تیر رفته بودم و تازه اوایل دوره بود. پادگان نیروی مقاومت بسیج یزد. تو اوج گرما. نه رادیو داشتیم، نه تلویزیون و نه روزنامه و نه مرخصی شهری. تازه ما افسر وظیفه بودیم و امکاناتمون بیشتر بود! یه روز یکی از سرباز صفرا ( زیر دیپلما) خبر آورد که کودتا شده تو کشور!!!!بعد میدیدم که نیروهای کادر به جنب و جوش افتادن و یه عده میرن و یه عده میان و اسلحه میبرن. تا اینکه یکی از بچه ها از اتاق سردار رئیس پادگان یه رادیو دزدید! شبا میرفتیم تو دستشویی و رادیو بی بی سی گوش میکردیم! یه چیزایی فهمیدیم چه خبره. یه شب ساعت 3 صبح مارو بیدار کردن و جمع کردن وسط محوطه و سخنرانی کردن که ضد انقلاب توطئه کرده و باید ما بسیجیا جلوشون وایسیم. یه روز ( گمونم 23 تیر بود) اسلحه دادن دستمون و بردنمون جلوی دانشگاه یزد. تا اون روز اصلا" آموزش کار با سلاح بهمون نداده بودن. اسلحه خالی! دانشجوا شعار میدادن توپ تانک بسیجی.... ما هم شعار میدادیم مرگ بر منافق!!!بعد هم بردنمون مسجد جامع یزد و اونجا هم شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه می دادیم. یه نفر هم گذاشته بودن بالا سرمون که کسی جیم نزنه یا همه شعار بدن و اینا! یادمه اونروز بعد از اتمام مراسم با سه تا از بچه ها جیم زدیم. رفتیم یه دست فالوده یزدی و بعدم یه دست چلوکباب و کلی حله حوله ( هله هوله؟!) زدیم تو رگ . قیافه مون هم مثل جزامیا بود. کله کچل. صورت پر از ریش و لباس گشاد سربازی . هرکی می دید دلش می سوخت. شب برگشتیم پادگان گفتیم ما گم شده بودیم!!25 روز هم اضافه خدمت خوردیم که خوب کشک بود! البته بازار شایعات هم گرم بود. یکی میگفت 100 نفر کشته شدن.هر کی یه چیزی می گفت خلاصه. این بود خاطره من از 18 تیر 78!

۱۳۸۶/۰۴/۱۶

لیلا از ترس کمبود بنزین ( چون تاحالا 75 لیتر شو سوزوندیم) نذاشت صبح ماشین بیارم بیرون. نتیجه این شد که سر نیایش یه موتوری رو دیدم که یه پاش از بالا جدا شده بود و آورده بودنش کنار بزرگراه. البته ظاهرا" مرده بود. من قصد نگاه کردن نداشتم. نگاهم که افتاد حالم بد شد. هنوزم حالم به شدت خرابه.
*
یه لیبل چاپ کردیم برا یه محصولمون. بعد من باید چک میکردم که همه چیز درست باشه. اونوقت من نمیدونم حواسم کجا بوده که "مغذی" رو ندیدم که نوشتن "مغزی"!!الان حدود 150000 لیبل چاپ شده که نوشته شده" طبیعی، خوشمزه، مغزی!!!!" . هنوز هیچکی خبر نداره. وای به حالم!

۱۳۸۶/۰۴/۱۴

تقدیم به سیده نساء دو عالم

دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
شمع فلک بسوزد از اتش غیرت حسد
شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیده نسا کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدا و منتها کند
مطلع نور ایزدی مبدا فیض سرمدی
جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند
دایره شهود را نقطه ملتقی بود
بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند
بضعه سید بشر ام ائمه غرر
کیست جز او که همسری با شه لا فتی کند
وحی و نبوتش نسب جود و فتوتش حسب
قصه ای از مروتش سوره هل اتی کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سر قدم حدیث از ان سرو از ان حیا کند
قبله خلق روی او کعبه عشق کوی او
چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
بخشی از قصیده بلند ایت الله غروی اصفهانی(کمپانی)

۱۳۸۶/۰۴/۱۰

هی پسر! تمرین کن بتونی پیش زمینه ذهنیت رو نسبت به آدما پاک کنی. تمرین کن بتونی نفرتی که از یه سری داری رو بذاری کنار و وقتی نگاهشون میکنی بتونی لبخند بزنی. تمرین کن به خودت بقبولونی هر آدمی خوبیای زیادی داره که میتونه اونو دوس داشتنی کنه. تمرین کن بدیی که در حقت کردن رو بدون منت ببخشی و از ته دل لبخند بزنی بهشون. تمرین کن و مدام به خودت یادآوری کن خوبیایی رو که یه نفر در حقت کرده و وقتی بدی ازش دیدی به یاد اون خوبیا بیفت و بگو که مدیونی بهش. میدونم سخته. میدونم بعضی وقتا از طاقتت خارجه. ولی یادبگیر که اگه الان یاد نگیری پس فردا خودت اذیت میشی.