۱۳۸۶/۰۴/۰۹

از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دل‌بسته اين ايل وتبارم چه کنم
يک به يک با مژه‌هايت دل من مشغول است
ميله‌های قفسم را نشمارم چه کنم
*

" یا ابانا! استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین"
پی نوشت: ممنون آقای محسن.

۱۳۸۶/۰۴/۰۵

چند وقت پیش یه نمونه محصولی داده بودیم به یه وزارتخونه که خوششون اومد وگفتن برامون تولید کنید. تولید کردیم و براشون فرستادیم. بعد من زنگ زدم و داشتم با معاونت پشتیبانیشون صحبت میکردم که گفت آقای فلانی معاون وزیر میخواد صحبت کنه. یه آدم جا افتاده که پیدا بود از این حاجی بازاریاس. از تیپ حرف زدنش مشخص بود. سلام و احوالپرسی که کرد، گفت من شهادت حضرت فاطمه رو تسلیت میگم و خدا مارو جزء عزاداران ایشون قرار بده. بعد گفت درگذشت آیت الله فاضل لنکرانی رو هم تسلیت میگم( من تا اون لحظه نمیدونستم و از این طریق فهمیدم) گفت این علما که از این دنیا میرن برکت از زمین میره و کلی از این حرفا. تا تموم شد من به ارباب گفتم این یارو از اون پدر سوخته های آب زیر کاه جانماز آب بکش مارمولکه! گذشت تا دیروز. 4 شنبه زنگ زدیم برا پیگیری پولمون. فرمودن که چون محصولتون خوب نبوده ما 50% پول رو میدیم فقط!! ما هم گفتیم اون 50% رو هم نمیخوایم. محصول رو برگردونید. حالا امروز همون مرتیکه زنگ زده میگه آقای وزیر گفتن که دوباره از اون محصول سفارش بدیم. این بار 4 برابر دفعه پیش!! حالم به هم خورد از اون وزارتخونه و معاون وزیر و ریا و تملق و نون به نرخ روز خوری

۱۳۸۶/۰۴/۰۱

اگه شما موقعيت ( مالي) اين رو داشته باشيد كه جايي خارج از ايران زندگي كنيد‏، ترجيح ميديد ايران ( با شرايط موجود) زندگي كنيد يا مهاجرت كنيد و يه جاي ديگه زندگي كنيد؟ حالا مهم نيست چند سال . فقط مهم اينه كه دوس داريد جاي ديگه اي زندگي كنيد يا نه؟ دوستاني هم كه الان خارج از ايران زندگي ميكنن لطفاً بگن كه از زندگي خارج از ايران راضين يا نه. ميشه لطف كنيد به اين سوال اول دقيق فكر كنيد و بعد جواب بديد؟

۱۳۸۶/۰۳/۳۰

اصولا" میونه ای با غذاهای جدید و نوآورانه و فیشینگولی و اینا ندارم. راستش بیشتر ترجیح میدم غذاهای امتحان شده رو بخورم و ریسک نکنم رو غذا. برعکس من لیلاس. دوس داره هر غذایی رو امتحان کنه . رستوران که میریم من میدونم که آخرش لیلای طفلک گشنه میمونه و منم که از غذای خودم بهش نمیدم!( اصولا" من راجع به غذا با کسی شوخی ندارم!). دیشب یه غذای جدید پخته بود که باوجودیکه پلو چلو نداشت!!ولی خوب قابل تحمل بود. اسمش نمیدونم کروکت بود یا کروکودیل یا یه چیزی تو این مایه ها! فقط کاش میشد یه جوری با پلو همراهش کرد که آدم سیر بشه یه خورده!
*
کلی افاضات در مورد وضعیت فرهنگی و روشهای تبلیغ و دین گریزی و اینا کرده بودم که نمیدونم از صبح تا حالا چرا پابلیش نشد. اونا رو بیخیال. همون بهتر که ما در این مکان محترم راجع به خزعبلات حرف بزنیم!

۱۳۸۶/۰۳/۲۳

پریروز تولد یکی از بچه های شرکت بود. دو روز قبلشم تولد یکی دیگه. امروزم که تولد من. بعد برا اینکه صرفه جویی بشه تو تبریک گفتن و اینا ، مامان شرکت ابتکار به خرج دادن و این متن رو آماده کردن!واقعا" آدم له میشه با این همه محبت!!( من کشته ی این کلمه و سپس هستم که تو متن تبریک اومده!!). البته از حق نگذریم این مامان شرکت برا همه سنگ تموم میذاره برا تولداشون. این چند ساله که اینجاس تولد تک تک بچه ها یادشه و میره براشون شیرینی میخره. عصر هم بستنی میخره!امروز هدیه من به طور ویژه بود. 4 تا پفک لینا به علاوه یه بسته آلوچه بهداشتی شمشک و همچنین یه هندونه بزرگ! و شیرینی. ما الان شیرینیمون رو خوردیم و منتظر بستنی عصر هستیم!!خدایا به خاطر خلقت من ممنون!( حرف دل لیلا و پدر و مادر و برادر و خواهر و جمیع دوستان و فامیل و اینا!!)

۱۳۸۶/۰۳/۲۱

صبح ها همیشه من کرکره شرکت رو میدم بالا و میام سر کار!( از بس من از بچه گی سحرخیز بودم) و چون زودتر میام چایی رو هم من دم میکنم. من خودم اهل چایی نیستم زیاد ولی همکارای چایی خوری داریم اینجا که همیشه یه لیوان چایی جلوشونه. خلاصه امروز از دنده چپ بیدار شده بودم ( از بس خوابای چرت میبینم) و خیلی هواسم سر جاش نبود. چایی رو دم کردم تا یکی از همکارا اومد و خواست چایی بخوره. میگه امیر پس چرا این فقط آب خالیه تو قوری؟ نگاه کردم دیدم راست میگه آب خالی تو قوریه. ولی مطمئن بودم که یه چیزی دم کرده بودم! اومدم خالی کنم دیدم کلی شکر ته قوریه. فهمیدم به جای اینکه چایی بریزم تو قوری ، در شکر پاش رو باز کردم و با قاشق کلی شکر ریختم تو قوری و دم کردم!!!

۱۳۸۶/۰۳/۱۹

با اینکه شنیده بودم این فیلم نقاب فیلم خوبی نیست و اصولا" تا از کارگردان فیلمی مطمئن نباشم نمیرم اون فیلم رو و مضافا" اینکه فیلمی که توش پارسا پیروزفر و امین حیایی بازیگر باشن ، نرفته معلومه چه جور فیلمیه!( ایضا" محمد رضا گلزار و بهرام رادان!)، ولی چون دوستای لیلا گفته بودن فیلم قشنگیه رضایت دادیم به رفتن. چشمتون روز بد نبینه. به جرات میگم که مزخرف ترین فیلمی بود که تا بحال تو سینما دیده بودم. فیلمنامه فوق العاده چرندی داشت. حیف از وقت!
*
دیشب خواب دیدم برای اولین بار رفتم استادیوم آزادی . نمیدونم بازی کجا بود. ولی امیر قلعه نویی ( نوعی؟!) کنار من نشسته بود و داشتیم بحث سیاسی میکردیم! ظاهرا" بحث بر سر ناطق نوری بود و علی پروین! به علت اینکه بحث سیاسی اینجا ممنوعه از ذکر بقیه خواب خودداری میکنم!اینم فکر کنم تاثیرات فیلم دیشب بود. بسکه مزخرف بود.

۱۳۸۶/۰۳/۱۶

دوروز رفتيم دماوند. اگه از ترافيك صبح روز دوشنبه كه باعث شد مسير 10 دفيفه اي بيش از دو ساعت طول بكشه بگذريم ‏، هوا فوق العاده بود و خيلي خوش گذشت. بگذريم از اينكه آخرش با تلفن يه آدم هميشه متوقع -كه اگه همه كاري براش انجام بدي بازم دوقورت و نيمش باقيه وانتظار داره كه همه چيز اونجوري پيش بره كه اون ميخواد – عيشم منقص شد و اعصابم به شدت به هم ريخت. در كل خوب بود.
*
ديگه تصميمو گرفتم. اين كار به هيچ وجه به درد من نميخوره و من عمرم رو دارم الكي تباه ميكنم. نميدونم مشكل كجاست ولي اين كار ، كاربشو نيست. ييهو ديدي فردا با ارباب يه جنگ و دعوايي راه انداختيم و من زدم بيرون از اونجا!اونايي كه من رو ميشناسن ميدونن كه من خيلي آرومم و چيزايي كه ناراختم ميكنه رو توي خودم ميريزم و بروز نميدم. ولي ديگه به خدا طاقتم تموم شد. خدا كنه همه چي درست پيش بره. يعني اونجوري كه صلاحه.

۱۳۸۶/۰۳/۱۲

راجع به مطلب قبل بگم که اصلا" امکان اینکه یه sms دیگه بزنم و بگم که اشتباه شده نبود. درسته که حرف خیلی زشتی نبود ولی خوب ایشون پدر ارباب شرکت هستن! و همین میرسونه چقدر کار من بد بوده1حالا این که چیزی نیست. پارسال با یه شرکت کشتیرانی کار میکردیم که مدیرش یه خانم بود ( از اون خانم با شخصیتا!). چون چند بار بخ موبایل زنگ زده بود و در ضمن کار ما هم حساب کتاب نداشت ( یهو روز تعطیل باید هماهنگی میکردیم برا حرکت کشتی و اینا) من موبایلشو ذخیره کردم تو حافظه. یه روز یکی از همین جوکایی که آدم عرق شرم رو پیشونیش میشینه !!رو کسی برام فرستاد. منم خواستم برا یکی دیگه بفرستم اشتباهی برا ایشون فرستادم!!بعد متوجه نشدم خودم. رفتم تو sent message دیدم اشتباهی برا ایشون فرستادم. تا اومدم بزنم براش که اشتباهی بوده ییهو خودش همون sms رو برام فرستاد و هزار و شونصد تا علامت سوال جلوش گذاشت!!!از اون روز تاحالا دیگه من با ایشون کاری ندارم از لحاظ کاری بایکوت شدن!( از بس من ماخوذ به حیا هستم!)