۱۳۸۵/۰۸/۰۸

به سلامتی و میمنت و مبارکی و کلی چیز دیگه از سفر 9 روزه به پاریس و 3 روزباقی مونده هم به میلان ایتالیا مراجعت نموده و کلی احساس عقب موندگی از اتفاقات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی این مرزو بوم بهم دست داده! اونجا تا میگفتیم ایرانی هستیم فوری میگفتن اوه ایران؟! احمدی نژاد! برخوردا دو جور بود. یه عده مسلمونا بودن و سیاهای آفریقایی فرانسه و کشورای از این دست که فوری میگفتن احمدی نژاد قهرمانه و شما پیروزید و احمدی نژاد تنها کسیه که میتونه جلوی آمریکا و اسرائیل وایسه. کلی خلاصه برای ایشون آی لاو یو در میکردن!یه عده هم اروپائیا بودن که فوری میگفتن بمب اتم و سلاح و اینکه به احمدی نژاد بگید با دنیا مهربون تر باشه و انقدر حرف از نیست شدن و نابودی کشورا نزنه. به یکی از بنگلادشیا که تو میلان بود گفتم ایرانیم. گفت احمدی نزاد تنها کسیه که میتونه آمریکا رو سرجاش بشونه. گفتم البته با هزینه کسایی که ممکنه با تو هم عقیده نباشن. اینکه بیرون رینگ بوکس وایسی و هی طرف رو تشویق کنی که یالا برو تو رینگ البته کار ساده ایه. شما که حاضر نیستی کمی تو کشورت مشقت بکشی و با وضع کشور خودت بسازی و برای زندگی بهتر اومدی سیتیزن ایتالیا شدی، حق نداری حرف از مقابله با قدرتها رو بزنی. خلاصه یارو گفت من عکس احمدی نژاد رو زدم تو اتاقم. گفت شما ایرانیا قدر این نعمت رو نمیدونید! زیاد بودن اینجور مسلمونایی که حاضرن با هزینه بقیه ژست مبارزه بگیرن.

۱۳۸۵/۰۷/۲۶

این که سعی کنی بخاطر مسائل کاری هم دروغ نگی، این که سعی کنی غیبت نکنی ، این که تا اونجا که بتونی خوش اخلاق باشی، این که یه بک گراند مثبت از همه داشته باشی مگه اینکه خلافش ثابت بشه و خیلی چیزای دیگه از حسای خیلی خوب بعد از شبای قدره. کاش دائمی بود. اون سه شب رو جایی رفتیم که آقای فاطمی نیا صحبت میکرد( به همراه آقای امجد). شب آخر انقدر خوب و تاثیر گذار صحبت کردن که این یکی دو روزه به جای اینکه خدا رو ناظر اعمالم ببینم،آقای فاطمی نیا رو میبینم و مثلا" خجالت میکشم که دروغ بگم تو محیط کار!( البته خوب یه شب هنوز بیشتر نگذشته و منم جوگیرم هنوز!).
*
اگه خدا قبول کنه این آخرین سحری ماه رمضون امسال بود. از امشب به مدت نزدیک دو هفته داریم میریم نمایشگاه. چون مسافرتمون دو تیکه س روزه هم نمیشه گرفت.مسافرت تو ماه رمضون رو اصلا" دوس ندارم. حال و هوای عید فطر برام خیلی قشنگه. خلاصه که این وبلاگ به مدت دو هفته دست مادر بچه هاس!میدونم که وقتی برگردم حتی یه مطلب هم ننوشته!

۱۳۸۵/۰۷/۲۰

راستش قصد نوشتن امشب نداشتم. اين مطلب رو كه خوندم دلم نيومد چيزي ننويسم. چي بهتر از اينكه يه عده جمع شديم و ميخوايم يه ختم قران داشته باشيم با همديگه. حالا گيريم كه 30 نفر نشديم. مهم شروعشه. مهم اينه كه همچين شبي هست و همين باعث ميشه كه يه ياد هم باشيم و برا هم دعا كنيم. همين كه يه ختم فران باعث ميشه به ياد همديگه باشيم و برا همديگه دعا كنيم خوبه.
1- امير ( خودم) : جزء 1و2 ، 2- مستر موصي : جزء3
3- بارون: جزء4و 26و27و28 ، 4- فاطمه (آسمان): جز5و29
5- عليرضا ( بلاغ) : جزء6 ء 6- عليرضا (خاكستري روشن): جزء7
7- ساناز: جزء 8 ء 8- مانا مهر :جزء 9
9- سارا( خانواده ما): جزء10 ء 10- جوالدوز : جزء 11
11- پريا : جزء 12 ء 12- دختر بابايي: جزء 13و 14
13- مريم : جزء 15 ء14- مريم ( مائذه هاي زميني): جزء 16و 17و18
15- ليلا: جزء 19و20 ء 16- مهتاب: جزء 21و30
17- سيروس : جزء 22 ء 18- فاطمه 02: جزء23و25
19- فرنوش: جزء 24

۱۳۸۵/۰۷/۱۱

تعدادي مرد در رخت كن يك باشگاه گلف هستند .موبايل يكي از آنها زنگ مي زند ,مردي گوشي را بر ميدارد و روي اسپيكر مي گذارد و شروع به صحبت مي كند :
همه ساكت ميشوند و به گفتگوي او با طرف مقابل گوش مي دهند !
مرد: بله بفرماييد ...
زن: سلام عزيزم، باشگاه هستي؟
مرد:سلام بله باشگاه هستم.
زن: من الان توي فروشگاهم يك كت چرمي خيلي شيك ديدم فقط هزار دلاره ميشه بخرم؟
مرد: آره اگه خيلي خوشت اومده بخر .
زن:مي دوني از كنار نمايشگاه ماشين هم كه رد ميشدم ديدم اون مرسدس بنزي كه خيلي دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خيلي دلم ميخواد يكي از اون ها رو داشته باشم ...
مرد:چنده؟
زن:شصت هزار دلار!!!
مرد:باشه اما با اين قيمتي كه داره بايد مطمئن بشي كه همه چيزش رو به راهه !!!
زن: آخ مرسي يه چيز ديگه هم مونده اون خونه اي كه پارسال ازش خوشم ميومد رو هم واسه فروش گذاشتن 950000 دلاره !!!
مرد: خوب برو بگو 900000 تا اگه ميتوني بخرش !
زن: باشه بعدا ميبينمت خيلي دوست دارم .
مرد:خداحافظ عزیزم...
مرد گوشي را قطع ميكند . مرد هاي ديگر با تعجب مات و مبهوت به او خيره ميشوند!!!
بعد مرد مي پرسد: ببخشید اين گوشي مال كيه؟!!!
*
خواستم بگم برا شبای قدر هم ( مخصوص همون 6 شب از شب 19 تا 23 شب) میتونیم یه ختم قران بذاریم. بعد ترسیدم بگید اینجا تبدیل شده به کلاس قران ! حالا به هر حال خود دانید!زودتر گفتم که برا اون موقع( 5 شنبه هفته آینده) اگه تعداد جور شد آماده باشیم.