۱۳۸۵/۰۲/۰۷

يـآأَيُّهَا الْعَزيزُ مَسَنَّا وَ أَهْلَنَا الضُرُّ وَ جِئْـنا بِبِضاعَةٍ مُزجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا. إِنَّ الله يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين
پ.ن: اي عزيز، به ما و و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه اي ناچيز آورده ايم.بنابراين پيمانه مارا تمام بدهو بر ما تصدق كن كه خدا صدقه دهندگان راپاداش مي دهد.

۱۳۸۵/۰۲/۰۱

سه تا دوست بوديم كه 4 سال دانشگاه رو با هم بوديم. يعني همكلاسي بوديم. هميشه ما سه نفر رو با هم ميديدن. هر وقت كسي با يكي از ما سه نفر كاري داشت ميدونست بايد جايي رو بگرده كه اون دو نفر ديگه هستن. من و رامين و علي. اين علي آقاي ما زودي زن گرفت و تبديل شد به علي آقا زن دار!! بعد از يه مدت كمي هم شد علي آقا بچه دار!از قضاي روزگار رفت بندر عباس و تو پالايشگاه مشغول به كار شد. من و رامين هم يه جورايي همسايه شديم.امروز بعد از 8-7 سال تو امامزاده صالح قرار گذاشتيم و تجديد ديدار كرديم. به اتفاق همسرامون و البته بچه دوم علي آقا بچه دار!!هم ديدن علي برام خيلي شيرين بود هم زيارت امامزاده صالح. آخه اولين بارم بود كه امامزاده صالح ميرفتم!!( چند وقت پيش هم به همت ابر و باد و مه و خورشيد و فلك برا نخستين بار رفتيم زيارت شاه عبدالعظيم ). هم علي و هم رامين كچل شدن حسابي اين وسط فقط من تغييري نكردم.
*
امروز قسمت شد نمايشگاه نفت و گاز و پتروشيمي هم بريم. با همون لباسايي كه صبح رفته بودم پارك چيتگر دوچرخه سواري!با كتوني و تي شرت و شلوار جين! از هركي سوال ميكردي اول نگاه به سر و وضعت ميكرد و فكر ميكرد دنبال كاتالوگ و خودكار و بادكنك و كيسه پلاستيك اومدي!البته بيشتر به نمايش مد شبيه بود تا چيز ديگه.
*
شيريني امروز با قهرماني استقلال تكميل شد. اون نماز شكر وسط زمين خيلي با مزه بود! ولي خدايي پوز اين لنگيا و پاسياي نامرد همچين درست و درمون خاك مال شد!

۱۳۸۵/۰۱/۲۹

حتی خیال بی تو شدن میکشد مرا
کارم به روزگار جدایی نمیرسد

پ.ن1 : خوبه آدم یه داداشی داشته باشه که اهل شعر باشه. میگرده شعرایی پیدا میکنه و تو وبلاگش میذاره که یکی دوروز میشه ورد زبونت.
پ.ن2: امسال شاید از معدود عیدایی بود که نشستم به کتاب خوندن. بیخیال عید دیدنی و اینا شدم! اگه کتاب " من او" رضا امیرخانی رو تاحالا نخوندید حتما" بخونید.

۱۳۸۵/۰۱/۲۳

این چند سالی که اینجا هستم یه آقایی رو میشناسم که کارای گمرکی رو برامون انجام میده.اخلاق خاصی داره. اصلا" متوجه نمیشی داره جدی حرف میزنه یا شوخی. خیلی هم خالی بنده. همیشه وقتی قسم میخورد میگفت به جده م زهرا!!وقتی اینو میگفت ما باورمون میشد که خالی نمیبنده. یکی دو روز پیش شناسنامه شو برام فکس کرد برا یه کاری. دیدم سید نیست که! دیروز بهش گفتم پس این قسمات چیه که میگی به جده م زهرا؟!گفت اسم مادر بزرگمه!!!

۱۳۸۵/۰۱/۲۱